کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زمزمه ای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (7)

شاعر : سید محسن حسینی     نوع شعر : زمزمه     وزن شعر :     قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)    

سبک پخش                     ذکر زمزمه ای شهادت حضرت زهرا

وای، علی دگرسپر ندارد ** قرآن من كوثر ندارد ** حسین من مادر ندارد ــ مرو

وای، سر برسر زانو بگیرم ** دعا كن ای جوان پیرم ** كنار بسترت بمیرم ــ مرو


كسی نشان نگیرد از من بی نشانه                مرو ز خانه من ای خورده تازیانه

ای شمع خانه من افتادهای ز سوسو             برخیز و كن تماشا باشد سرم به زانو

فاطمه جوانم *** جوان قد كمانم

**************************

وای، نمازخود نشسته خواندی ** چرا به پیش من نماندی ** دیدی به چه روزم نشاندی ــ مرو

وای، دیگر ندارم من طرفدار** ای مانده بین در و دیوار** زهـرای من خــدا نگهدار ــ مرو

غـیـر از خــدا ز حالم كسی خبر ندارد                 امن یـجـیـب زینب چــرا اثـر نــدارد

امشب تو ای پــرستــو مــرو ز آشیـانم                 مــاه گـرفـتــه مـن مـرو ز آسمـــانــم

فاطمه جوانم **** جوان قد كمانم

*************************

وای، خزان مشو ای لاله من ** ماه نهان در هاله من ** ای یـار هـجده ساله من ــ مرو

وای، اشك غمم ریزد بدامن ** حرفی بزن دلم تو مشكن ** قبله ی رو به قبله من ــ مرو

ای مانده بین كوچه ازمن مگر چه دیدی             بیمـار نیـمه جانــم از من تو دل بریدی

ترسم كه تو بـسـوزی بـار دگـر ز آهــم             ای یك تنه سپــاهم ببین كه بی سپــاهم

فاطمه جوانم *** جوان قد كمانم

: امتیاز

زمزمه ای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (6)

شاعر : ناصر زارعی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک             زبانحال وصایای حضرت زهرا (س) به سبگ تو خرابه دل کبابه

گـل بـابـا، شـمع دلـهـا، بیا ای امید زهرا           بـیقرارم، با تو دارم، زینبم بسی وصایا

روزهای آخِر شد آخر، از پـیشت زود میره مادر


امـا بـعـدِ رفـتـن مـن، جـان تـو و جـان حــیـدر

************************************

بعد مادر، تو به حیدر، از دل و جان بشو یاور           غم نبینه، یا نشینه، تو خانه ساقی کوثـر

مثل من خانه دارش باش، همچو من طرفدارش باش

چاه نشه محرم دردش، زینبم تو غمخوارش باش

************************************

کوه دردِ، آه سردِ، زخـمی از تیـغ نامردِ           روز بعد از رفتن من، از بقیع چون بر میگردِ

لحظه ای تنهـاش نـذاری، بطلب از همه یـاری

من خودم میام مادر جان، علی رو بدم دلداری

************************************

ذرّه ذرّه، میشه پاره، یا میسوزه از شراره           قلب بابا، دو سه روزه، پس بگرد دنباله چاره

نــذاری مـاتـم بـگـیـره ، که به داغ من اسـیـره

نکـنـه از غـم هـجـرم، دق کـنـه و زود بـمـیره

************************************

اگه رفته، غم گرفته، یا که یک کُنجی نشسته           از غریبی، بی حبیبی، یقیناً دلش شکسته

زود برو بشین رو پاهاش، با دستت پاک کن تو اشکاش

بگـو آتـشم مزن هـی، جان مـادرم صبور بـاش

************************************

دل شبها، تک و تنها، که میگیره دل دریا           غریبانه، بی نشانه، پیش من میاد چو بابا

بعضی شبها همرش باش، همدم دردِ دلش باش

قامت خمت رو راست کن، عصای قدِ خمش باش

************************************

گل پرپر، یاس مادر، حلالم کن جان حیدر           اگه سختِ، این وصایا، ندارم هیچ کس دیگر

این کـارها برا تـو زودِ، طـاقـتـت ایـنهـا نـبـودِ

میـدانـم کـه مـثــل مــادر، بـدن تـو هــم کــبـودِ

************************************

مهـربانم، قـد کمانم، دخـتر شیرین زبانم           غنچۀ نشکـفته پرپـر، الهی دردت بجانم

درد و داغـت بعد از اینه، تو همین شهر مدینه

جگر داداش حسن رو، چشم خونبـارت می بینه

************************************

موقع خواب، کاسۀ آب، بذار هر شب پیش مهتاب           تا حسینم، نورعینم، نشه از تشنگی بی تاب

کربـلا به جـای مــادر، بوسه زن روی بـرادر

مثل من خطبه بخوان تو، تا بشه رسـوا ستمگر

: امتیاز

زمزمه یا نوحه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها(2)

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                                  زمزمه یا نوحه فاطمیه

آه، با وفای علی، آشنای علی، جان فدای علی؛ فاطمه فاطمه

در راه اسلام قدّت خـمـیده          با روی نیلی گشتی شهیده


ای تو را یا عـلـی ذکـر شام و سحـر

محسنت کشتـه شـد بین دیــوار و در

سَرورعالم همه *** فاطمه یا فاطمه

فـاطـمـه؛ فـاطـمه؛ فـاطـمه؛ فـاطـمـه

************************

آه ، ای بهار علی، غمگسار علی، ذولفقار علی، فاطمه یا فاطمه

آه و واویــلا از دل حیــدر             لــرزش دستت قاتل حیــدر

وایِ من، نـافـلـه هـایت نـشـستـه شد

دست و پهلویت از ستـم شکستـه شد

نوحه عالم همه *** فاطمه یا فاطمه

فـاطـمه؛ فـاطمـه؛ فـاطـمه؛ فـاطـمـه

************************

آه، عصمت کبریا، انسیة الحورا، صدّیقة کبری؛ فاطمه یا فاطمه

کرده دشمن ستم ها بی بهانه         بـر تـو جـسارت بـا تـازیـانـه

ای داغـت ســوز آه رســـول خـــدا

ای دستت بـوسـه گـاه رسـول خــدا

ای به لبها زمزمه*** فاطمه یا فاطمه

فـاطـمه؛ فـاطمه؛ فـاطـمه؛ فـاطمـه؛

************************

ای، بـانـوی عـالمیـن، یا امّ الحَسَنین، غصه دار حسیـن، فـاطمه یا فاطمه

زین بیان باشد نطق فلک لال           رَوی زیــارت روزی بــه گــودال

دلبــرت را بـیـنـی پـــاره پـــاره بــدن

بی سر و بی انگشت و بی غسل و کفن

اشکت جاری ازدوعین *** برغریبی حسین

یــا حسیــن یـا حسیـن یـا حسیـن یـا حسیــن

سَرور بی سر حسین     غریب مادر حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر حرمت اهل بیت تغییر داده شد

آه، دلربای علی، آشنای علی، جان فدای علی؛ فاطمه فاطمه

نوحه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها(1)

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                           ذکر زمزمه یا واحد ایام فاطمیه

تو روضه ها میسوزیم ــ بانوحه های زهرا       انــشــا الله  بــمـیــریـم ــ هـمه بـرای زهـرا (۲)


برای عصمت خــدا جا داره که بمـیــریـم

به یاد دود وشـعـلـه ها جا داره که بمیریـم

سینه زَنا من و شما جا داره که بمیریم (۲)

ذکـر فرشته ها همه؛ یا فاطمه یا فاطمه         بگو چرا قدّت خمه؛ یا فاطمه یا فاطمه

**********************

 با نـالـه های زهرا ــ چه محـشری به پا بود          میآن دود و آتـش ــ بــه فـکـر مرتـضی بود(۲)

همش می گفت پسرعمو؛ هستی من فــدایت

به نالــه یا عـلـی می گفت با درد بی نهایت

بــا پـهـلوی شکستـه شد فــدایــی ولایت(۲)

ای کشته راه ولا؛ یــا فـاطـمـه یا فاطـمه       سوخته برات همه دلا یا فاطمه یا فاطمه

*************************

 پـیــام فــاطـمـیـه ــ هـمـیـشـه جــاودانــه           باید که درس بگیـرن ــ مردم هر زمانه(۲)

هجــوم ظلم و فتنه هــا؛ خــزان هر بهـاره

شـهـادت امّ الحسیــن؛ از بــی کـسی یــاره

حمایت از راه علی؛ خیـلی هزینه داره(۲)

انشالله که ثابت قدم؛ باشیم به یاری ولی         کنیم همه حمایت از خمینی و سید علی

: امتیاز

زمزمه ای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (5)

شاعر : سید محسن حسینی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                              زبانحال کودکان

بـبیـــن مـــادر نشستم در کنــار بستــر تو            به سختی باز و بسته می شود چشم تر تو

من و شمع وجودت             بسوزد تار و پودت


همه شب تا سحرگاه              من و روی کبودت

ببین مادرم ، دو چشم ترم ، کند بر تو نظاره

ز خانه مرو ، شبانه مرو ، مکن از ما کناره

***********************************

بریزد اشک غم از چشم بابای غـــریبم                کــنــار بستــرت در ناله ی امن یـجـیــبم 

شوم مادر فدایت           کنم هر شب دعایت 

بـــرای راه رفـتن          شــود قــدّم عصایت

ببین مادرم ، دو چشم ترم ، کند بر تو نظاره

ز خانه مرو ، شبانه مرو ، مکن از ما کناره

************************************

بدان با رفتنت از خانه من را می کشی تــو            چرا ره میروی و بر زمین پا می کشی تو

چو لاله پرپری تو             به قرآن کوثری تو

تــمــام هست بابا               امــیــد حیدری تو

ببین مادرم ، دو چشم ترم ، کند بر تو نظاره

ز خانه مرو ، شبانه مرو ، مکن از ما کناره

: امتیاز

زمزمه ای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (4)

شاعر : سید محسن حسینی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                       زبانحال حضرت زهرا (س)

شمع شام تارم ، تو بیا کنارم ، جز تو کس ندارم

شد لحظه های آخر من


ای شکیب زهرا ، ای غریب زهرا ، ای طبیب زهرا

بیا کنار بستر من

من حاجتم را از خدا می گیرم امشب             علی علی می گویم و می میرم امشب

جانم علی؛ جانم علی؛ جانم علی جان

*****************************

ای امام تنها ، ماه عالم آرا ، همه هست زهرا

ببین نماز آخرم را

گنهم چه بود است ، یاس تو کبود است ، آخرین سجود است

ببین دو چشمان ترم را

ای شام قدرم خرمن مویت علی جــان                 در کوچه ها بودم دعا گویت علی جان

جانم علی؛ جانم علی؛ جانم علی جان

*****************************

من و ظلم و کینه ، یار بی قرینه ، نفسم به سینه

افتاده امشب به شماره

یار بی طرفدار ، با دو چشم خونبار ، باشد آخرین بار

که می کنم ترا نظاره

دیگر نمی خواهم عصا ای یار بی یار         دیگر نمی گیرم دو دستـــم را به دیوار

جانم علی؛ جانم علی؛ جانم علی جان

*****************************

زبانحال امیرالمومنین (ع)

گل ارغوانم ، یار قد کمانم ، بی تو بی نشانم

مرو مرو فاطمه جانم

ای تمام هستم ، من ز پا نشستم ، می روی ز دستم

ای جان من؛ من نیمه جانم

ای کـشـتــی شکسته ام پـهـلــو گــرفتی            کُشتی مرا از بس که از من رو گرفتی

زهرای من؛ زهرای من؛ خدانگهدار

*****************************

ای گل پیمبر ، با دو دیده ی تر، در کنار بستر

سر بر سر زانو بگیرم

ای بنفشه رویم ، من به گفتگویم ، باشد آرزویم

از بعد تو من هم بمیرم

بــرمن اگر نظــاره هــم نمی کنی تو                دیگــر چــرا اشــاره هم نمی کنی تو

زهرای من؛ زهرای من؛ خدانگهدار

*****************************

شمع شام تارم  ، بی تو کس ندارم ، بی تو بیقرارم

بی تو سلام بی جوابم

می روی شبانه ، از چه بی نشانه ، می روی زخانه

تو می کنی خانه خرابم

ای یــــار بیمار عــلـــی خـدانگهدار           تــنـهــا طــرفــدار علی خــدانگهدار

زهرای من؛ زهرای من؛ خدانگهدار

: امتیاز

زمزمه ای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (3)

شاعر : سید محسن حسینی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

ای پــرستــوی من؛ مــرو از لانه ام      بانــوی خــانه ام؛ مــرو از خانــه ام

ای طرفدارم بی طرفدارم        چشم خود وا کن یاربیمارم


فاطمه جانم فاطمه جانم

********************

می کــنــم التــمــاس؛  ای جوان علی          قــدکــمـان عــلــی، روح و جــان عـلی

دیده بگشا و کن تماشایم          یار تنهایم بی تو تنهایم

فاطمه جانم فاطمه جانم

********************

عــمــر من می شود؛ بی تو عمرم تمام              بــا اشــاره مـکـن؛  به عـلـی تو ســلام

خداحافظ ای لاله پرپر        خداحافظ ای سوره کوثر

فاطمه جانم فاطمه جانم

*******************

ای جــوان عــلی؛ شـده ای از چــه پیــر                جــان زینب دگــر؛ تــو زمـن رو نگـیـر

من که در ذکر ام یجیبم       ای طبیب من بی تو غریبم

فاطمه جانم فاطمه جانم

: امتیاز

زمزمه ای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (2)

شاعر : سید محسن حسینی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

بیمارم و من جز تو پــرستار ندارم         جــز ناله ی پیوسته دگر کار ندارم

ای باغ وبهارم ، شد فصل خــزانم             من می روم امشب ، با قــد کــمانم


مظلوم علی جان ، مظلوم علی جان

***************************************

ازحادثه ی کوچه به کس لب نگوشدم              بین در و دیوار دعــاگــوی تو بودم

ای من بـه فــدای ، چشمان تــر تــو             تاهستم عــلــی جان ، هستـم سپر تو

مظلوم علی جان ، مظلوم علی جان

****************************************

سوزانده مرا اشک غریبانه ات ای یار         تو شمعی ومن سوخته پروانه ات ای یار

گرچه همه سوزم ، گـرچـه همه دردم              تــا لحـظــه آخــر ، دور تــو بـگــردم

مظلوم علی جان ، مظلوم علی جان

****************************************

بیــمــار تو را سجده آخـر بُـود امشب           با دست خودم شانه زدم بر سر زینب

پـُـر گشته مشامــم ، از بــوی حـسینم            من بــوسه بگیـرم ، از روی  حسینم

مظلوم علی جان ، مظلوم علی جــان

: امتیاز

زمزمه ای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها(1)

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک       

در بین كوچــه شد اگـــر دست تو بسته         مشکل گشای تو نشد دست شكسته

ای وای من ای وای من ، شرمنده ام مولای من


وای از غریبی

**********************************************

آتش به جــان خسته ام زد سوز آهت

بیــن در و دیــوار می‌شد قـتلـگــاهــت

شد بسته دست من ولی ، کاش بسته بود چشم علی

وای از غریبی

*********************  شب شهادت  ***************

امشب دل آشــفـتــه ام دارد نــوایــی              باید بخــوانــم روضه سخت جــدایــی

زهرا بگـوید از سـفر ، چشمان مولا گشته تر

وای از جدایی

**********************************************

من رفتنی هستم حلالم كن علی جان             جــان تــو  و جـان یـتـیـمــان پــریــشــان

قلبم شده پر شور و شین ، ای وای حسن ای وای حسین

وای از یتیمی

 *********************  روز شهادت  **************

شـهـر مـدیـنـه الــوداع ای شهــر غربت              ای شهر دلتنگی و اشك و آه و حسرت

کو آن مزار بی حرم ، كو قبر زهرا مـادرم

آه ای مدینه

***************************************

چشمان خیسم خون دل افشانده اینجا                من می روم امــادلــم جــامــانـــده اینجا

شهر پیمـبر الوداع ، زهرای اطهر الوداع

آه ای مدینه

: امتیاز

مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : پوریا هاشمی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

گرچه در پای ظهور تو بکا کافی نیست           روضه و اشک نباشند دعا کافی نیست

روضه خوبست به ما ترک معاصی بدهد              درس تقوا بدهد شور و نوا کافی نیست


بـاید این دغـدغـۀ روز و شب ما بـاشد              ساعتی سوختن ازهجر شما کافی نیست

نـرسـد فـرصت دیــدار به پـابـنـد گـناه              ابـر باید برود حال و هـوا کافی نیست

عذر و توجیه و بهانه که بدردی نخورد              عاشق یار شدن جز به بها کافی نیست


توبه وقتی ست موثر که به همت بـاشد              صرف خسته شدن از خبط وخطاکافی نیست

درد مـا قـلب سـلـیـم است خـدا می داند              حاجت دنیوی و دست گدا کافی نیست

بـایـد از طایفه عـشق اطاعت آمـوخت              زدن کـوچه بـنـام شـهـدا کـافـی نیـست

آخـرش پیـر شـدم از غـم دوری حـرم              تا به کی دوری از کرببلا؟کافی نیست؟

هـمۀ عـمـر به جـد تو اگر گـریـه کـنم              خون ببارد ز دو چشمم بخدا کافی نیست

گریه صبـح و مسائت ز دل زینب بود           عـلت اشـک مـدام تـو غـم زینب بــود

: امتیاز

مدح و ولادت امام صادق علیه السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بــاز دنـیـا پـیـالــه بـاران شد             تا خـدا پر کـشـیدن آسـان شد

آمد از ره پـدر بـزرگ رضا             دل ما راهـی خــراســان شـد


کــوری چـشـم دشمنان عـلی              پسری حـیـدری نـمـایـان شد

آمد عالی مقام فـقه و اصـول             روضه ها صاحب سخنران شد

مـکـتـب آســمـانـیـش روزی           بــانــی انـقـلاب ایـــران شـد

مو سفـید و خـمیده قـامت شد             تــا دل گـبــر ما مسلـمان شد

سخـنـان فـصیح و روشـن او             بــاعـث اعـتـبـار انـسـان شـد

هـر کجا حـرف عـلـم او آمـد             دشمن شیعه رفت وپنهان شد

قـطره ای از فـرات نوشـید و              کربلایی شد و پــریـشان شد

پـدرش تا که آب زد به لـبش           یاد شش ماهه کرد وگریان شد

حـسرت این خبر به دل مانده             صحن تاریک او چراغان شد

دروطن هم غریب ومظلوم است             شهـر او پـایـگـاه شیطان شد

: امتیاز

مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : مثنوی

ای كـوی تـو، كـعـبـۀ خـلایــق‏             طالـع ز رخ تو، صبح صادق

ای پـایـه ی مـنـبـرت فــراتــر             از کـرسـی هـفت چـرخ اخـتر


تا نام ز ماه و مهر بـوده است           خاک در تو، سپهر بوده است

گـفته‏ است خرد، بـس آفـرینت             صدها چو «هشام» خوشه چینت

گـردش، ز فـلك، اشاره از تـو              استـاد خِـرد، «زراره» از تو

چون«مومن طاق» ازتوآموخت‏             لب برلب هرچه مدعی دوخت

انـدیـشه هر آنچـه بـود مجـمـل‏             بـشـنـیـد مفصل از «مفـضل»

گرطالع «بختری» خجسته‏ است‏             در حلقۀ درس تو نشسته ا‏ست‏

كـی مـكـتـب تو، نظیــر دارد؟             صدها چو «ابـوبصیـر» دارد

تا مشعل علم «جابر»افروخت‏             بس نكته،خرد كه ازوی آموخت‏

شد شـهـره به دهـر، مذهب تو             «حمران» و«ابان» ومكتب تو

فـانـی نـه، كه جـاودانـهای تـو             دریــایــی و بـیـكـرانــهای تـو

ای مـذهـب تـو شـهـیـد پــرور             ای مکـتـب تو «مـفـیـد» پرور

: امتیاز

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

ای اهل جهان گوش به فرمان محمّد        این پنـج کتب آمـده در شـأن محـمّــد

خواهید که در دامـن بیگــانـه نیفتـید           آریــد هــمـه دسـت بـه دامـان محمّـد


والله قـسـم سـوی خــداونــد نـبـاشــد            راهی به جز ازعترت و قرآن محمّد

بایـد ز علی مثـل نبـی کـرد اطاعت           چون غیرعلی نیست کسی جان محمّد

روزی که نبی بود و خدای ازلی بود

والله علی بود و علی بود و علی بود

ای خیـل رسـل بوده ازآغـاز بشیـرت           وی آمــده خـلوتگـه معبـود، سریـرت

درحشر به گلزارجنانش،چه نیاز است          هر کس نِگـرَد بَر گـل رخسـارِ منیرت

بـر تخـت سلیمـان نبـی نــاز فـروشد-       هرکس بنشیند به روی فرشِ حصریت

ما محـو تجـلای تـو هستیـم و ندیـدیم           عمری است که جبریلِ امین است اسیرت

ازصبح ازل،نخل رسالت به تو بَر داد

آیـیـن تـو تـنـهـا مـدنـیّت بـه بشر داد

تو نوری و توصیف تو درسورۀ نوراست         توخود شجر نوری و دل، وادی طوراست

مدح توعیان است درانجیل و به تورات         قرآن تو فوق صُحُف و فوق زَبوراست

زهـرای تـو مرضیه و انـسیّـه و حورا          خـاکِ قـدمِ فـضّـۀ او سرمـۀ حور است

آییـن تـو، قــرآن تـو، دیــن تو هـمـاره          برامت تو باعث فخر است وغرور است

ســوگـنــد بــه ذاتِ احــدِ قــادرِ مـنـّـان

میلاد تویک هدیۀ نـاب است به انسان

آیینۀ رحمـانی و رحمــان بــه تــو نازد       آرنــدۀ قــرآنی و قــرآن بــه تــو نــازد

عیسـای مسیحا به فلک، مـدح تـو گوید       در هر دو جهان،موسی عمران به تو نازد

چرخ وفلک و ارض وسما و مه وخورشید          جـن و بشـر و حوری غلمان به تو نازد

سوگند به انسان که قسم خورده خدایش       حق است که پیش ازهمه،انسان به تونازد

تو جان علـی هستی و او جـان تو،آری         والله که در جسـم علـی، جان به تو نازد

"میثم" به تو نازد که بوَد مدح‌سرایت

ای خواجـۀ عالم! همه عالم به فدایت

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

 

درحشر به گلزارجنانش،چه نیاز است          آن کـو نگـرد بَر گـل رخســارِ منیرت

عیسـای مسیحا به فلک، مـدح تـو گوید       بـالله قسـم، موسی عمـران بــه تـو نازد

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : محمد جواد شرافت نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

ای روشـنـی تبار تو و نـور، تیـره ات          ای آسـمــانیان زمیــن هــم عشیـره ات

ای لحظه لحظه زندگی ات آیه آیه صبح        آئینه دار سوره ی شمس است سیره ات


دارد دلت عــلاقــه ی ذاتــی به آسـمان          همواره سوی اوست اگر چشم خیره ات

دُرّ یـتـیـمی و صـدف کـعـبـه خــانه ات

لطف خــدای عــزّوجــل پـشـتــوانه ات

ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر        لبـخـنــدت از تـبـسّـم گـلـهــا مـلـیـح تــر

بر مــوی تو نـسـیـم بهشتی دخیـل بست            یعنی نـدیـده از خَــم زلفت ضـریـح تــر

ای بــا خــدای عــرش ز موسی کلیم تر           با سـاکـنــان فــرش ز عیـسـی مسیـح تر

با دیــدن تو عشق نمک گـیر شد که دید           روی تو را ز چهـره ی یــوسف ملیح تر

تو شــاه بیت شـعــر غــزل خـیز خلقتی

حُـسن خـتــام قـصّـه ی سـبـز نــبــوّتـی

هفت آسمان و رحمت رنگین کمانی ات       ذرّات خــاک و مــرحمت آسـمـانــی ات

احـسـاس شـاخــه هــا و نسیــم نوازشت          شـوق شـکـوفــه هــا وزش مهربانی ات

تنـهـا گــل همیـشـه بـهــار جـهـان تویی           گــل ها معطّـر از نـفس جــاودانــی ات

لطف تــو بــوده شــامل حال درخت ها           «حنّانه» بهره مند شد ازخطبه خوانی ات

هـر آفــریــده ای شده مدیــون جـود تو

بــرده نـصـیـبی از بــرکــات وجــود تـو

بر چـهــره ی تو نـقـش تـبـسّم همیـشگی         در سیـنـه ات ولی غــم مــردم همیـشگی

دریــایــی و نــمــایـش آرامــشــی ولــی             در پـهـنــه ی دل تو تــلاطــم همیـشـگـی

در وسعتی که عطر سکوت تو می وزد         بــارانــی از تــرانــه، تــرنّــم هـمـیـشگی

با حکمت ظریف تو مابین عشق و عقل         ســازش هـمـیـشـگــی و تفـاهم همیـشگی

سبز آمدی و زردِ جهان شد بهشت رنگ

با سبز تو زمین و زمان شد بهشت رنگ

ذکــر فـضـائـلـت شــده آواز جـبــرئـیــل             آگــاهــی از مـقــام تــو اعجــاز جبرئیـل

تا اوج عرش در شب مـعــراج رفته ای             بـالاتــر از نـهــایت پــرواز جـبــرئــیــل

مثــل حــریــر روشنـی از نور، پهن شد             در مـقــدم «بــراق» پَــر بــاز جـبـرئیـل

مــدّاح آسـتــان تـو و دوسـتــان تــوسـت             بایــد شنید وصف شـمــا را ز جـبـرئـیـل

سرمست نام توست بــزرگ فرشتگـــان

پـیـر غــلام تــوست بــزرگ فــرشتگــان

در آســتــان عــرش تــمــام سـتــاره هــا            بر نــور با شـکــوه تــو دارند اشــاره ها

چـشـم تو آینه است، نه آئینه چشم توست            بایــد عــوض شـود روش استــعــاره هـا

شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو         داده است آبـــرو  به تـمــام هــزاره هــا

عیسی کُشند و غمزده نــاقــوس هـا ولی             نــام تو زنــده است بر اوج مـنــاره هــا

گلــواژه ای بــرای همیشه است نـام تـو

«ثبت است بر جریده ی عالم دوام تو»

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر دارای ایراد محتوایی است و در مصرع دوم به نوعی وهن پیامبر شده است

خورشید رفت وماه؛ پدرت رفت ومادرت         درغم گذشت روز وشب تار و تیره ات

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

زمین به لرزه درآمد، شکست کنگره ها             رهــا شـدنــد خــلایــق ز بند سیطره ها

شبــی که آتش آتـشـکــده فــروکـش کرد             شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها


صــدای همهمه ی مــوبــدان زرتـشـتـی             هـنــوز مانـده به گوش تمام شب پره ها

شب ولادت فــرخـنــده ی بـهــاری سبـز            شب وفــات زمستــان ســرد دلـهــره ها

دوبــاره نــور و طراوت به خانه ها آمد            نـسـیــم آمــد و وا شد تــمـام پـنـجـره ها

جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات

نثــار مقدم پــر خـیــر و برکتش صلوات

ستــاره هــا به نـگــاهــی شـدنـد سلمانش            منـجّـمـان، مــسـلـمـانِ بــرق چـشـمـانـش

ز انـبـیـاء الـهـی کـه رفـتـه تـا مـعـراج ؟            به غیر از او که ملائک شدند حـیـرانش

مـقــام بـنــدگی اش را کـسـی نـمی دانـد          پـیــمـبــران اولــوالـعـزم مـات ایـمـانـش

بـسـاط ذکــر سـمـاوات را مُـنـوّر کـــرد          نـمـاز نـیـمـه شب و شـور صوت قرآنش

اویس هـای قَــرَن را نـدیـده عاشق کـرد             تـبــسّــم لـبِ داوودیِ  غـــزل خــوانــش

شفیع روز جزا گشت وحضرت حق داد             به دست پــاک مـحـمّـد کـلـیـد رضـوانش

امـیـر و قـافـلـه سالار کــاروانِ  نـجـات

نـثـار مـقـدم پـر خیـر و برکتش صلوات

مسیح مکّه شد و نبض مرده را جان داد         به مــرگ دخـتـرکـان قـبـیـلـه پـایـان داد

خرافه های عرب را اسیر حکمت کــرد            به جای تیغ جهالت، به عشق میــدان داد

نـمــاز شـکـر سپیدارها چه دیدن داشت!            هـمـان شـبـی کـه سپـیده اذان بــاران داد

نبی ست پیر خرابات و ساقی اش حیدر         در ابتـدا به عـلـی او شــراب عـرفان داد

تبـسّمـش به کسی چون بـلال عـزّت داد             مسیــر اصلـی دیـن را نشـان انـسـان داد

چه قدر فاصله مان تا بهشت کمتـر شد!             بـرات مـردم ری را به دست سلـمان داد

شب تـجـلّـی مهـتــاب روشن عـرصـات

نـثـار مـقـدم پـر خیـرو برکتش صلوات

کــبـوتـرم نـشــدم، تـا کـبـوتـرش بـاشـم             دخــیـل گـنـبـد سـبـزِ مـطّـهـرش بـاشــم

زمـان نــداد اجــازه که مشق عـشق کنم            غـلام مـسـئـلـه آمــوز مـنـبـرش بــاشــم

چه قــدر دیـر رسـیدم سر قرار وصال!            چه شد؟ نخواست که عمّارمحضرش باشم

قـبـول، شیـعـه ی خـوبی نبوده ام اصلاً             نشد که حـلـقـه به گـوش بـرادرش بـاشم

خـدا کـنـد کـه مــرا از قـلــم نــیــنــدازد            بهـشـت؛ مستِ میِ جـام کـوثـرش بـاشـم

به حال و روز خودم فکر میکنم، انگار            قــرار بـوده که گـریـان دخـتـرش بـاشـم

شب گـرفتـن حـاجـت، زیــارت عتـبـات

نـثـار مـقـدم پـر خیر و برکتش صلوات

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

 

بساط ذکر سماوات را به هم می ریخت          نـمـاز نـیـمـه شب و شـور صوت قرآنش

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

گاهی غزل بخوانم و گاهی غزل شوم          گاهی به تکه پاره ای از دل بـدل شوم

گاهی که صحبت از لب لعل تو میکنم              انگــار که تعــارف جـامی عسل شـوم


جـانــم غــزال تیر نگــاه نجیب توست             بی تو چگونه کشته ی تـیر اجــل شوم

بی مهـر تـو مـحـلی از اعــراب نیستم             وقتی نگــاه می کنی اهــل محل شــوم

گفتی زطول سجده مقرب شوی به حشر            بگـذار تا حدیث تو را فی المـثــل شوم

در لحظه ی خطیر حماسه مرا بخـوان             ورنه به مکر زهد و ریا معتــزل شوم

قـالـوا بلای ما به تو، تنها الست نیست             روزی هـزار بـار چـو روز ازل شوم

گـفـتـنـد بی بهــا که بهـشـتی نمی شوم              من هم دعـا کـنـید که اهــل عـمل شوم

حــالا که مست بــاده ی ناب پـیـمبــرم

 بــایــد موحــدانـه کنـم وصف دلـبــرم

ای اشـهـدت گــواه خــدا، لاشــریک له            چون تو تــرانه ی دل ما لا شــریک له

تو آمــدی و بندگی آغــاز شد چه خوب            با تو شـروع شد همه جــا لا شریک له

عــالــم خبر ز خلقت یـکـدانـه ی تو شد            تــا بـشـنــود ندای تو را لا شریـک لــه

ابـلـیس از فـریـب شـمـا نـا امـیـد مـانــد           وقتی که گفت ارض وسما لا شریک له

کـسـری ز اقـتـدار قـدومت فـرو نشست           وز چـارده سـتـون ولا، لا شـریـک لــه

بت هــا صـدای پــای تو را تا شنـاخـتند           عـابـد شـدنـد پـیـش تو با لا شـریــک له

ای بت شکن! به قصر دل ما سری بزن

کسری بریز و خیـمـه ی پیغمبری بــزن

ای بـرگـزیـده در دو سرا مصطفی تویی            قبـل از قـدیـم هـم؛ شـجـر مرتضی تویی

ای پـــرتــو ائــمـة الاطـیـاب، نــور تـــو           روح مـطـهــر هـمـه ی اولــیــا تــویـــی

عــالــم فـقـط بـه خـاطـر تـو آفـریـده شـد         تــاج سـر ابـاالـحـسـن مـجـتــبـی تـویــی

نــور نـبــوت تــو امــامــت بـه بــار داد          یعنی که علت و سبب هــل اتــی تــویی

تبریک هر رسول اولوالعزم با تو گفت:          بــعـد سـلام: سـیـد مـا انـبــیــاء تــویــی

بر شـأن تو خلیل خــدا غبطه می خورد             در ملـک حـق یـگـانــه حبیب خـدا تویی

ای قسط و عدل، موهبت دین حضرتت           سـرمـایــه ی مـحـبـت آل عـبــا تــویــی

هـرگــز بلند مــرتبـه تر از تو کس نشد             السـابـقــون تـر از همه ی ازکـیــا تـویی

امــر تـو شـد مـطاع جـمـیــع فرشتگـان             دارنــده ی شــرافت ارض و سـمـا تویی

وقتی برای کــرب و بلا گـریه می کنی              انـگــار از ازل بـه غــم کــربــلا تـویی

ما را ظـهـور تــو ز جهــالت نجات داد

 آری صدای گــرم تو مــا را حـیات داد

بی تو خــدا به خلق بـشـارت نـمی دهــد           کس را ســوی بهشت اشـارت نمی دهـد

تا تــو شـفـیــع امّت مــرحومه می شوی           دوزخ به شیـعه ی تو حــرارت نمی دهد

این جــا محبّ تــو به بــلا مبـتــلا شــود           عـقـبــا به امّـت تــو مــرارت نـمـی دهـد

هــر بنده ای که زیــر لـوایت بزرگ شد           دیگر مـقــام خــود به حـقــارت نمی دهد

ای حــاصـل تـمــامــی اصلاب شـامـخه           بی تــو خــدا لـبــاس طهــارت نـمی دهد

ای آفـتــاب، ذرّه ای از روشــنــای تـــو           رویت مــرا مجــال نـظـارت نـمـی دهــد

وجه خدا که قرص جـمــال محمّدی ست           هــر دیــده را که فـیـض زیارت نمی دهد

خُـلـق خوشت که اســوه ی رفتارها شده           حتّی به خـصـم، حــق جـسـارت نـمی دهد

ای دل دخـیـل گـنـبـد خـضــرا ببـنـد بــاز

پــرواز کــن به وادی نــام آور حــجـــاز

ای شـیــوه ی خــدایــی تو فــوق کـارهـا         وی سـیــره ی الـهــی تــو تــا دیــارهــا

چون توکسی حدیث ولایت نخوانده است           حـرف تـو بـهـتــرین سخن روزگـارهـا

هــرگــز حجــاب مــانــع تو با خـدا نبود           مــوسی کـجــا، تکـلـم لـیـل و نـهــارهـا

عــالــم حـیــات یـافت ز تو چشمه ی بقا            وز اشک توست گریه ی شب زنده دارها

میــلاد تــو که پــرده ی ظلمت کنـار زد            شـد کـعـبــه پــرده دار شما پـرده دارها

پــاکیــزه تر ز گــوهــر نــابت نـیــامـده            ای مـعـتـبـر ز تــو همـه ی اعـتـبــارهـا

پــایــیــز از تـبــرّی تو خشـک می شود            سبــز از تــولّی تو شــود نــوبـهــارهــا

بنت الوهب که واسطه ی اهل بیت توست            جــان داد از صـلابـتـتـان شـهــریــارها

دنـیــا شبــانــه روز مــدار اذان تــوست            نــام تو پنــج نــوبــه رســد از منــارها

احکــام دیــن معطّـل اگــر مـانــد بعد تو            از بـس رسیــد آل تــو را نــاگــوارهــا

در هــر بــلا به راه ولا امتــحــان شدی            لعنـت به قـاتــل تــو و هـیــزم بـیــارها

بـایــد بساط نـافـلـه ای دست و پـا کنیم

 بایـد امـیــر قــافــلــه ای را صـدا کنیم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل بهتر جا افتادن معنی  شعر و همچنین رعایت قافیه تغییر داده شد

بی تو خــدا به خلق بـشـارت نـمی دهــد           کس را ســوی بهشت بـشـارت نمی دهـد

ضمنا بند آخر این ترکیب بند به دلیل ایرادات محتوایی آورده نشد

ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

شاعر : محسن حبیب الله پور نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

پیمبـری و  همـه زیـر سایـه ی پَــرِ تو             دوبـاره جلـــوه نمـوده جـمـال انــور تو

تو آمدی وجهان شد پراز گل و ریحان              تمـام عـالـم امکـان شـده مـعـطــر تـــو


به وسعت همه ی آسـمـان کـرم داری           چه مصرع غلطی!! آسمان، نشانگرتو؟

جهان برای تو و مرتضـاست یـا احمد           جهان،علی و تو،هرسه،برای دختـر تو

تـو احمـدی و نـگـیـن پـیـمـبـرانی تــو              به جـان فــاطـمـه آرام قلب و جانی تـو

کلام تو شده درسی به مکتـب پسرت

تو آسمـانی و صـادق درون تو قمرت

ز عطر و بـوی خوش تو دلم بهـا گیرد          شوم چوگوهر نابی فقط به یک نظرت

تـو شـمـع جـان منی ای امیـد قلب هـمه            زمین نه دور خودش، گردد آن بدورسرت

ندیده عـاشقت هستـم چنـان اُویس قـرن             تمـام خـلـقـت گیتـی گـدا و در به درت

بیا و رحمت خود را نما تو شامل حال

که با نــگــات بخوانم محـول الاحـوال

چه گویم ازتو که سرتا به پا کرم داری          همیشه دست نـوازش تو بر سرم داری

جـدا نــبـــود ولایـت از آن نــبـوت تــو          خـزانـه دار رسالت چــو جعـفرم داری

مزار صادق تو خاکی است و بی زائـر        چه عاشقانـه نگـر زائـر و حــرم داری

خبر بده تو به محسن از آن گــل پنـهان          کـه جـد من خبــر از قبـر مادرم داری؟

بـه خـــانـواده ات آقـــا ارادتــــی دارم

مـحـمــد آمـده بـرلب عــبـــادتــی دارم

: امتیاز

مدح و ولادت امام صادق علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

جشن خدا به وسعت دنیا مبارک است            تکرار عید دیگر «طاها» مبارک است

در لـیـلـۀ ولادت پـیـغــمــبـر عــظـیـم            میلاد علم و دانش و تقوا مبارک است


بر « باقـرالعـلـوم» که آئـیـنۀ خـداست            دیـدار وجه حـیِّ تـعـالی مـبارک است

عـیـدِ ولادتِ شـشـمـیـن حـجّــت خــدا            بر احمد و به حیدر و زهرا مبارک است

آئین مـاست جـعـفـری از لطـف کبریا            این عید عید ماست که بر ما مبارک است

ما در پـناه عـترت و قـرآن و احـمدیم

زیـر لــوای صــادق آل مــحـــمّـــدیـم

یا بــاقـرالـعــلـوم! الـهــی، امـام عــلـم            تابید روی دست تـو امشب تـمـام علـم

بر این پسر که صادق آل محـمّد است            تـا بـامـداد روز قــیـامـت، سـلامِ عـلـم

وقـتی زبان او به سـخـن باز می‌شـود            پـر می‌کـشد به اوج سمـاوات، نام علم

بـر سـیـنـۀ، مــقـدس نـورانـیَـش درود            آن سیـنـه‌ای که آمـده بـیـت‌الـحرامِ علم

می‌جوشد از عـقـیـق لبش گوهر کمال            دُر می‌شود به درج دهـانش کـلام عـلم

تــوحـیـد زنـده از سـخـن دلــربـای او

قـرآن، نـیـازمـنـد لــب جـان‌فــزای او

گویی رسول سر دهـد آوای "تـفـلحوا"            وقتی رسد بـه گوش ز منبر، صدای او

هرکس به پای کرسی درسش کند جلوس            بر بـال جبـرئـیل امیـن اسـت، جای او

جـبریل نه، مـلائکه نه، جن و انس نه             بــایــد کـنــنــد آل مـحــمّــد ثــنــای او

گر شاعری به شأن خدا بـوَد گـفـتـمی            بـایــد خـدا قـصـیـده بـگـویـد بـرای او

مدحش به لوح، با قلم وحیِ کبریاست

فرقان ونور و کوثر وتطهیر و هل اتی ست

ای جـبرئیـل، تـشـنـۀ دریـای نـور تـو            زانـو زدنـد خیـل ملک در حضـور تو

هرجا سخن زدانش وتقوا وحکمت است            احسـاس می‌شود همگـان را ظهور تو

دانـش همـیـشه سیر کند در مـسیر تو            عرفان هماره شور نـوازد بـه شور تو

عیسی مسیح،موسیِ عمران،خلیل، نوح            خـورده شـراب نور ز جـام طهـور تو

هر چند قـدر و مـرتبه‌ات را ندیـده‌ایـم

بیش از ائـمه، از تو روایت شـنیـده‌ایم

فـضـل و کـمال را سندِ معـتـبـر تویی            نخـل قیـام کرب و بـلا را ثــمـر تویی

دریای شـش دُری، سپـهـرِ شش آفتاب            یاپنج بحرِ فضل وشرف را گهر تویی

صـدیـقِ اکـبـرنــد امـامــان مــا هــمـه            اما به صدق، از همه مشهـورتر تویی

میزان تو و حساب تو، حشر و صراط تو             قاضی تویی، شفیع تویی، دادگر تویی

مهر تو، روح درتنِ پاکِ عبادت است            شب زنـده‌دارهـای خـدا را سحر تویی

حجّت در این مقام، تمام است بر همه

بی‌مهـر تو نمـاز، حـرام است بر همه

تـو وارث تـمـام عــلــوم پـیـــمــبــری            قــرآنِ نــاطــقــی، ولــی‌اللهِ اکــبـــری

جزحق که گفته وصف تورا با زبان وحی            از هـر چه گـفـته‌انـد و نگفتنـد برتری

بر روی دستِ حجّت حق، باقرالعـلوم            قـرآنِ نـاطـق استی و فـرقـان دیگـری

گر جـانـماز بـاز کـنی، زیـن‌‌العـابـدین            ور سوی ذوالفقار بری دست، حیدری

تـو یک امـام نـه، تـو تــمـامِ ائــمـه‌ای            تـو چـارده جــمـال خـداونـد مـنـظـری

شکر خـدا کـه در کـنـفِ چـارده ولـی

نه مالکی نه شافـعی استم، نه حـنـبـلی

ای در کمند عـزم تـو لـیـل و نهـارهـا            دادی بـه چـار فصـل ولایـت، بهـارها

قرآن زده است بوسه به لب‌هات، بارها            دادی به عــلم بــا نـفــست، اعـتـبـارها

هرجا که نیست پرتو علم تو تیرگی است            روشن ز توست چـشمِ همه روزگارها

آن گل که رنگ و بوی تواَش نیست در بساط            صد حیف از اینکه آب خورد دورِ خارها

میثم که خار توست، به گل ناز می‌کند

تنهـا زبـان بـه مدح شــمـا باز می‌کـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به استناد آیۀ « اینما تولوا فثم وجه الله » تغییر داده شد

بر « بـاقـرالعـلـوم» که آیـیـنۀ خـداست         دیدار روی حیِّ تـعالـی مـبـارک است

بیت زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » حذف شد.

صدها مـسیح سایه‌نـشـیـنت در آفـتاب         صدهـا کـلیم، پای برهنـه به طور تو

در بیت زیر کلمه حرام در مصرع دوم صحیح نیست و صرفا بخاطر رعایت قافیه آورده شده است

حجّت در این مقام، تمام است بر همه         بی‌مهـر تو نماز، حرام است بـر هـمه

مدح و شهادت امام صادق علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مسمط

ای صداقت تا قیامت بنده ای از بندگانت           ای کـرامت سائـلی از سـائـلان آستانت

ای عـلـوم انـبـیـا و اولـیـا زیـر زبـانت           ای اساتـید جهان پیوسته مرهون بیانت


ای سـلام حـق به اجـداد تو و بر خـاندانت

جان جان عالمی، جان ها فدای جسم و جانت

نور داور، روح قرآن، رکن ایمان، عین دینی           چشم حق درکل عالم؛ دست حق در آستینی

صادق آل نـبی فـرزند ختـم الـمرسلینی           هـم زعـیم راستـانی؛ هم امام راستیـنی

کیستی تو کیستی تو، وجه رب العالـمینی

راستی خـیزد فـروغ راسـتی از داستانت

علم و دانش با بیان جان فزایت جان گرفته           صدق از نام امام صادقت عنوان گرفته

جن و انس ت در توسل دست بر دامان گرفته           هر که گیرد دامنت را دامن قرآن گرفته

پیش تر از بودن تو حق ز ما پیمان گرفته

تا بگیرم از تو فرمان، ای به فرمان انس وجانت

ای کمال دین که دین کامل شده در مکتب تو           با خدا هر روز تو، هر لحظۀ تو، هر شب تو

مهر، زانـوی ادب بنهاده نزد کوکب تو           عیسی مریم زند گل بوسه بر لعل لب تو

موسی عمران اسیر ذکر یارب یارب تو

انـبـیاء و اولیـا دل داده ی نطـق و بیانت
داشتی در سایۀ کـرسیّ درست بی شماره          
هم مفضّل، هم اَبان، هم ابن نُعمان، هم زُراره

نام تو پاینده تر گردیده بعد از یک هزاره           کلّ دانش از چراغ تابناکت یک شراره

آسـمانی ها مطـیع حضرتت با یک اشاره

چون زمینی ها گدای صبح و شام آستانت

کیستی تو ای هزاران حاتم طایی فقیرت           دست هر شیخ کبیری در برِ طفل صغیرت

مرغ روح روهروان علم تا محشر اسیرت           سربلندان خاکسار وسرفرازان سربه زیرت

اهل دل را میدهد چشم بصیرت، بو بصیرت

ابن حـیّـان ها مفـضّل ها گـلی از بوستانت

آسمانی ها زمیـن بوسان ایـوان جـلالت           لاله ای چون شیخ طوسی غنچه کرده از نهالت

مجلسی ها پای بند مجلس قال و مقـالت           ابن شهر آشـوب ها گمگشتۀ شهر کمالت

سـرکـشان با ادعای علم و دانش پایمالت

عـالـمـان دهــر محـکـوم کـلاس امتحانت

نخل سرسبز کهنسال امامت کیست جز تو           خالق بخشنده را دست کرامت کیست جزتو

پیش سیل فتنه کوه راست قامت کیست جز تو           اسوۀ ایمان و صبر و استقامت کیست جز تو

صادق آل محـمد تا قـیامت کیست جز تو

ای صداقت پای بند و دست بوس خاندانت

ای نهان در سینۀ نورانیت دریای غم ها           زخم ها بر سینۀ مجروحت از تیر اِلَم ها

دیده از منصور دون در کثرت پیری ستم ها           عاجزند از وصف غم هایت زبان ها و قلم ها

با وجود آنکه دیدند از تو اعجاز و کرم ها

شعله افکندند از زهر ستم بر جسم و جانت

ای عزیز جان که شد پامال عمری عزت تو           نسل آدم تا ابد مرهون علم و حکمت تو

اشک مهدی ریخته هرشب به روی تربت تو           ای بقـیع بی چراغ تو کـتاب غربت تو

ای عیان تا صبح محشر درد و رنج و محنت تو

هم ز قبر بی چراغت هم ز قدر بی نشانت

کاش بودم خاک زیر پای زوّار بقـیعت           کاش بودم زائری در پشت دیوار بقیعت

کاش سوزم چون چراغی در شب تار بقیعت           کاش می گشتم چو مرغی دور گلزار بقیعت

کاش می شد قـسمتم هر سال دیدار بقیعت

کاش قـلـبم بود چاه درد و غم های نهانت

سالها درسینه بودی حبس، درد و سوز وآهت           سالها میریخت چون باران خون اشگ از نگاهت

بارها بردند جسم خسته سوی قتلگاهت           گرد ره بنشست بر رخسار زیباتر ز ماهت

نیمه شب آزارها آمد به جان، در بین راهت

رفت از کف بارها و بارها تاب و توانت

بس که دیدی ظلم و بیداد وستم ازخصم غافل           لحظه لحظه آب گشتی سوختی چون شمع محفل

نیمه های شب تو را بردند سوی قصر قاتل           سربرهنه، دست بسته، پای خسته، راه مشکل

بس که با یاد غمت دریای آتش داشت در دل

شعر«میثم» شعله شد سر زد ز قلب شیعیانت

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای سلام حق به آباء تو و بر خــاندانت             جان جان عالمی، جان ها فدای جسم وجانت

نور داور، روی قرآن، روح ایمان، رکن دینی           چشم حق درکل عالم؛ دست حق درآستینی

کیستی تو ای هــزاران حاتـم طایی فقیرت          روی هر شیخ کبیری جانب طفل صغیرت

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

دُردی کِش بلای توأم یـا محـمّـدا          دیوانه ی ولای توام یا محمّــدا

گویند هرکه را توبخواهی بلادهی         مستانه ی بلای توأم یــا محمّـدا 


بیمارم و نگاه تو اعجاز می کند         مبهوت چشم های توأم یا محمّـدا 

من از ازل درعافیتم زآن که تا ابد           در سایه ی لوای توأم یا محمّـدا 

ای اسم اعظم اسم تو یا احمدا مدد

وی قلب ها طلسمِ تو یا احمدا مدد

ای مکّه از فــروغ تـو پاینده احمدا          مِهر و قمر ز روی تو رَخشنده احمدا

ای کِسوت خِتام رسالت به راستی        بر قــامت رسای تو زیـبـنده احمدا

کو دایه ای که کامِ تو را مایه ای دهد          بر دایه ات، تو دایه ی بخشنده احمدا

ساطِع شود چو نور ز پیشانی ات، شود         خورشید ازجمال تو شرمنده احمدا

رضوان و حوریان و همه خازِنانِ آن         حـیــرانِ آن تـبـسُّـمِ تـابـنـده احمدا

گویا نمک زخنده ی تو آفریده شد

دریا به وجد رفت ونمک زار دیده شد

وقتی سخن ز کشف و کرامات می شود            کَسری، تو را گواهِ مقامات می شود

این جا سخن زخشت وسرشت و بهشت نیست          جنّت یکی تو را، زکرامات می شود

ای نسلِ تو ستاره ی دنباله دارِ عشق       روشن رَهت ز نورِعلامات می شود

حُبِّ تو را چگونه شود شعله کـارگر          آتشـکـده ز دیــدنِ تـو مـات می شود

ای سنگِ سخت زیر قدومِ تو نرمِ نرم

دل های ماخَلَق به وجودِ تو گرمِ گرم

ای مایه ی ازل و ابد، آیه ی شَرَف         انسانِ کامل، ای به بشر مایه ی شرف

خورشید جاودانی و بی سایه ای، ولی           افکنده ای به کون ومکان سایه ی شرف

ایـمـانِ تو، پـیـمـبـریِ تـو، کتابِ تو            اسلامِ تو بـنـا شده بر پــایه ی شَرَف

اینک پس ازگذشتنِ بیش ازهزارسال           ایران شد از دعای تو همسایه ی شرف

تو مانـدی و عدوی فرومایه ات، نمانْد           ای تا اَبَد ولای تو سرمایه ی شرف

عالم ز تو تصرّفِ هستی گرفته است

دل ها ز تو تشرّفِ مستی گرفته است

درشعرِعشق و عقل، امیرِغزل تویی            در خُلق وخوی وعاطفه، حُسنِ اَزَل تویی

دیبـاچـه ی امـانت و دیــوان عـاشقی           تأویلِ حمد و آیه ی بیت الغزل تـویی

در وحدتِ کلام، اگر لم یَـلِـد خداست           در محــور معانـی آن، لم یَـزل تویی

غارِحَراسْت میکده ی حق شناسی ات         در خانه ی ولای علی، مُعتـزَل تویی

چونکه دلت سِرشتْ خدا، بر گِلت نوشت          زیبا تویی، جمیـل تویی و گُزَل تویی

کـامـل تــرین محبّتِ مــا نــذرِ مقدمت

جان و جهان و باغِ جنان بذرِ مقدمت

حقِّ تو را به شیوه ی عاشق ادا کنیم         دِین تو را به رســمِ شقــایـق ادا کنیم

اُمُّ الـقُــری به یُمنِ تو مَهدِ تشیُّع است           حقِّ تو را به حضرت صادق ادا کنیم

ای عقلِ کُل، سلوک، چو زاهِق نمیکنیم           سِـیرِ تو با مُــلازمِ لاحِــق ادا کـنـیــم

درمعرکه چو امر تو دائر شود به حَرب          تکـلـیـف را به کُـشـتـن فاسِق ادا کنیم

با دشـمـنـان برائتِ دل را وفـور کن           تا دِیـن خود به نعـمـتِ رازق ادا کنیم

در بنــدگی اگر صَنَما، لایـقـت شویم

در شیعگی شهیدِ رهِ صادقت شـویم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد تاریخی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اینک پس ازگذشتنِ ده ها هزارسال           ایران شد از دعای تو همسایه ی شرف

ابیات زیر دارای ایراد محتوایی است

گویند هرکه را توبخواهی بلادهی         مستانه ی بلای توأم یــا محمّـدا 

ای هادیِ سُبُـل، نـرود هر که راهِ تو        بی شک دچار رنجش و طامات می شود

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و امام صادق علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مولود یه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

همه مجذوب یك خبر بودند           بی قــرار پیــامـبــر بـودنــد

همه در انتظــار لحظۀ ناب           جــذب اخبار معـتـبـر بودند


دور تــا دور بیـت عـبــدالله           دشمن ودوست در گذر بودند

مكّــه انگـار نور باران بود           همه حـیران آن سحر بودند

دلــربایی تــرین شب عـالـم           هـمـه آفـاق مـفـتـخـر بـودند

نوریان و موحـدان مسرور           ناریان سخت، بد نظر بودند

نوریان جمعی از بنی هـاشم           نـاریـان پیـروان شـر بودنـد

پاسی از شب گذشته بود امّا           همه مـبهـوت یكدگـر بـودند

خـبـر آمــد كه آمــده احـمـد           همه مشتاق این پـسر بـودند

كه تواند كه وصف او گوید           مادحانی كه خود قمر بودند

عَجَز الواصفونَ عن صفتك

مــا عــرفـنـاكَ حق معرفتك

آمد از امر حق رسول مبین           تا نمایان شـود حقـیـقت دین

هـمـه ادیـان وحـی اِسلامـند           هـمـۀ انـبـیــا رسـولِ امـیـن

هـمـگـی آمـدنــد تـا گـویـنـد           جـز ولای عـلی نـباشد دیـن

مردِ معراج و لیـلـة الاسـرا           اوست والشمس و الضحی و التین

برگـزیدش خدا به اوج مقام           مصطفی شد در آسمان و زمین

و خَـلَـقـنـاهُ اَحـسـنُ التـقـویم           فَـجَـعـلـنـاهُ فـی قــرارِ مكین

عجَزَ الواصفون عن صفتك

ما عـرفـنــاك حــق معرفتك

آسـمـان را مـه جـلـی احـمد           كهـكـشان را سیـنجلی احمد

عاشـقان خالصانه می گـفتند           حضرت والی الــولی احـمد

آری آری مـحـمـد است امّـا           هم گِـل مرتضی علی احـمد

شـجـر واحـدی كه از ریشه           با علی داشت هـمـدلی احمد

خود رسولِ ولایت علی است           از هـمـان روز اوّلـی احـمد

چون «اَلَستُ بِربّكُم» بشـنید           گفت بر امـرِ حق بلی احـمد

عجَزَ الواصفون عن صفتك

مـا عــرفـنــاك حق معرفتك

به خــداونــدِ خــالــق یكـتــا           كوثراز صلب مصطفی پیدا

امتداد حدیث قـدسیِ اوست:           هـمــه عالم بخـاطـر زهــرا

این شناسـنـدۀ علی به جهان           خود عـلــی را شنـاخته تنها

جُمِعَ الشمس و القمر یعـنی:           الحسن و الحسیــن را مـولا

هل اَتی سورۀ خصوصی اوست           اِنَّ هــذا جــزاءَ مـشــكــورا

سِرّ او درك ســورۀ اســراء           شـاهـدِ قـاب قـوسِ اَو اَدنـی

اوست معنای تام جاء الحق           زهـق البـاطـلـش همـه اعـدا

شـافـع روز حـســرتِ امّـت           صاحبِ عــالمیــن و ما فیها

شیعــه آئینه دار آل رســول           اوست آئینه دار فطــرت ما

او بما راه بـنـدگـی آمـوخت           از طـــریـــق دوازده آقـــــا

مذهب ازاوست مكتب ازاو نیز           جعـفر صـادق آیتــی، او را

او شـفـابـخش سینۀ پـر درد           ما بــلا دیــدگــان جــام بـلا

او شراب طهورِ تشنه لبـان           ما عـطش دیدگـان عـاشورا

او بــرای حـسیـن می مـیـرد           وز پی مجـتـباست بی پـروا

باهمان خُلق وخوی زیبایش           می پـرسـتد حسیــن را گویـا

گــاهِ صحبت ز اُسوۀ حَسنه           او مجــسم شـود به دیـدۀ ما

به قـیــامـش مـقــابـل ظـالـم           به قعـودش به سجده گاه خدا

همه هستی برابرش به سلام           همه در كار مهدی اش به دعا

آیــــد آن زادۀ رســــول الله           در پــی انــتــقــام آل عــبــا

عجَزَ الواصفون عن صفتك

مـا عــرفـنــاك حق معرفتك

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر دارای ایراد محتوایی و روایتی است

دراولــوالـعــزم ها مقرّبتر         هرچقدر ازعلی كند تمكین

خاتم الانبیا شــد از این رو        كه فزونتر ولایتش تضمین

آنكه دارد ز قبل خلقتِ خویش           بر زبانش علی عـلـی احمد

دیده وا كرد چون براین عالم          گفت بی وقفه یــا علی احمـد

او بــرای حسیــن می میرد            وز پی مجتـباست بی پـروا

باهمان خُلق وخوی زیبایش           می پرستد حسیــن را گویـا