- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
روایت های شهادت امام رضا علیهالسلام
در خصوص زمان شهادت امام رضا علیهالسلام اختلاف نظر وجود دارد اکثر مورخین سال شهادتش را ۲۰۳ هجری اعلام کردهاند ولیکن طبری شیعه و رضی الدین حلی سال شهادت را ۲۰۲ هجری میدانند. طبری، دلائل الامامه ص ۳۵۰، رضی الدین حلّی، العدد القویه ص ۲۷۶ اما در خصوص ماه و روز شهادت حضرت شش گزارش مختلف وجود دارد که سه گزارش در ماه صفر دو گزارش مربوط به ماه رمضان و یک گزارش نیز برای ما ذیقعده است که در زیر به آن اشاره میشود: الف ) رضی الدین حلی مینویسد امام رضا علیهالسلام در روز دوشنبه ۱۴ صفر سال ۲۰۲ هجری به شهادت رسیدند. ( رضی الدین حلّی، العدد القویه ص ۲۷۶؛ علامه بحرانی عوالم العلوم ج ۲۲ ص ۴۸۰؛ شیخ عباس قمی منتهی الآمال ص ۹۲۲) ب ) بنا بر گزارش شیخ کفعمی شهادت امام هشتم در روز سه شنبه ۱۷ صفر سال ۲۰۳ هجری و در سن ۵۵ سالگی بوده است ( شیخ کفعمی، المصباح ص ۵۱۰، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج۴۹ ص ۲۹۳، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۹۵۴، شیخ عباس قمی؛ منتهی الآمال ص ۱۷۲۳) ج ) بنا بر روایت مشهور علی بن موسی الرضا علیهالسلام در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ هجری بوسيله سمى كه مأمون لعنة الله علیه در انگور ریخته بود به شهادت رسیدند. ( علامه طبرسی، اعلام الوری ج۲ ص ۴۰۳، محدث اربلی، کشف الغمه ج۲ ص ۳۱۲، رضی الدین حلّی، العدد القویه ص ۲۷۶، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۹ ص ۳، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۹۵۴، شیخ عباس قمی؛ منتهی الآمال ص ۱۷۲۳) البته مرحوم کلینی در الکافی ج۱ ص ۴۸۶ و شیخ مفید در لاارشاد ج۲ ص ۳۰۴ و مسعودی در مروج الذهب ج ۳ ص ۴۴۱ بدون تعیین روز فقط ماه صفر ۲۰۳ را به عنوان شهادت امام هشتم نقل کردهاند. د ) شیخ صدوق شهادت حضرت را در روز جمعه ۲۱ رمضان سال ۲۰۳ میدانند. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ج۲ ص ۲۴۵، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۹ ص ۳۰۳، ، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۹۵۴، مرحوم خراسانی ص ۵۷۷ هـ ) بعضی از مورخین همچون مرحوم طبرسی و محدث اربلی نیز روز جمعه ۲۳ رمضان سال دویست و سه هجری را روز شهادت شمس الشموس علی بن موسی الرضا علیهالسلام اعلام کردهاند. ( علامه طبرسی، اعلام الوری ج۲ ص ۴۱، محدث اربلی، کشف الغمه ج۲ ص ۲۹۷، رضی الدین حلّی، العدد القویه ص ۲۷۶، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۳۶۷، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۹ ص ۳ ) طبری شیعه نیز در صفحه ۳۵۰ کتاب دلائل الامامه بدون تعیین روز فقط اشاره به شهادت حضرت در ماه رمضان کرده است. و ) اما آخرین گزارش مستند به نظر شیخ مفید است که ۲۳ ذیقعده را سالروز شهادت امام رضا اعلام کرده و به همین دلیل این روز روز زیارتی مخصوص حضرت میباشد. ( شیخ مفید، مسار الشیعه ص ۳۴، رضی الدین حلّی، العدد القویه ص ۲۷۵، علامه مجلسی بحارالأنوار ج۴۹ ص ۲۹۳، علامه مجلسی جلاءالعیون ص ۹۵۴، شیخ عباس قمی؛ منتهی الآمال ص ۱۷۲۳ و فیض العلام ص۱۳۶ ) نحوه و کیفیت شهادت امام رضا علیهالسلام شیخ صدوق به نقل از ابا صلت مینویسد: در خدمت حضرت رضا علیهالسلام بودم فرمود داخل اين قبهاى كه هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاك بردار بياور داخل قبه شدم و خاك را آوردم امام ملاحظه فرموده و گفت اين قسمت از خاك را كه مربوط به طرف راست است به من بده، تقديم كردم حضرت آن خاک را بو كشيده سپس بر زمین ریخته و فرمودند در اينجا میخواهند برايم قبر حفر كنند سنگى پديدار خواهد شد كه اگر تمام كلنگ هاى خراسان را جمع كنند نمیتوانند آن را بردارند. امام در مورد خاكى كه از پائين پا و بالاى سر آورده بودم همين فرمايش را تكرار نمود. آنگاه فرمود: اين خاك را به من بده كه خاك مدفن من است سپس فرمود: در اينجا براى من قبر میكنند بگو هفت پله پائين روند و ضريحى بگشايند اگر امتناع ورزيدند مى گوئى به اندازه يك متر لحد قرار دهند خداوند اگر بخواهد آن را وسعت میدهد. پس از آماده شدن قبر در قسمت سر رطوبتى خواهى ديد دعائى كه بتو میآموزم بخوانش تا لحد پر از آب مى شود و ماهى هاى كوچكى در آن میبينى از همان نانى كه بتو میدهم براى آنها ريزه میكنى خواهند خورد وقتى تمام شد يك ماهى بزرگ آشكار میگردد ماهي هاى كوچك را میخورد بطورى كه يكى هم نمیماند و بعد ديده نمیشود. هر وقت كه ماهى بزرگ ديده نشد دست بر روى آب بگذار و دعائى كه بتو میآموزم بخوان آب فرو میرود و چيزى از آن باقى نمیماند تمام اين كارها را در پيش مأمون انجام بده پس از آن فرمود: من می روم پيش اين نابكار وقتى خارج شدم اگر سرم پوشيده نبود با من حرف بزن جواب میدهم چنانچه سرم پوشيده بود با من صحبت مكن. ابا صلت گفت: حضرت صبحگاه فردا لباس پوشيد در محراب به انتظار نشست در اين موقع غلام مأمون وارد شده گفت مأمون شما را میخواهد كفش را پوشيده و از جاى حركت نمود و رفت، منهم از پى آن حضرت رفتم تا وارد بر مأمون شد جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف ديگر از ميوه هاى مختلف بود يك خوشه انگور بدست داشت كه مقدارى از آن را خورده بود همين كه چشمش به حضرت رضا علیهالسلام افتاد از جاى حركت كرده او را در بغل گرفت و پيشانيش را بوسيد و آن حضرت را پهلوى خود نشانيد امام علیهالسلام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است مأمون درخواست كرد از آن انگور بخورد امام علیهالسلام فرمود مرا معاف دار مأموم گفت ممكن نيست شايد به من اطمينان ندارى سپس خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد براى مرتبه دوم به دست حضرت رضا علیهالسلام داد آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشه اى پرت كرده و از جایی که نشسته بودند حركت نمود مأمون گفت كجا میروى؟ امام علیهالسلام فرمود به جايى كه فرستادى. وقتى خارج شد عبا را بر سر كشيده بود چيزى عرض نكردم تا داخل خانه شد سپس دستور داد درها را ببندم و در رختخواب خوابيد. من نیز با حزن و اندوه داخل حياط ايستاده بودم. در همين موقع مشاهده كردم جوانى خوش روى با موى هاى مجعد شبيه به حضرت رضا علیهالسلام وارد شد پيش رفته عرض كردم از كجا آمدى درها كه بسته بود فرمود كسى كه مرا از مدينه در اين ساعت به طوس آورده از درهاى بسته نيز داخلم كرده. گفتم: شما كيستى؟ « فقال أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ » من حجت خدايم بر تو. من محمّد بن علي هستم به طرف اطاق علي بن موسى- الرضا علیه السلام رفت به من نيز فرمود: وارد شوم. همين كه چشم حضرت رضا علیهالسلام به او افتاد از جاى جست و فرزندش را در آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و پيشانيش را بوسيد و بجانب خود كشانيد. امام جواد پيوسته پدر را میبوسيد و آرام با او سخنانى میگفت كه من نفهميدم. در اين موقع حضرت رضاعلیه السلام از دنيا رفت. حضرت جواد علیهالسلام فرمود: ابا صلت حركت كن و از انبار تخت بياور با آب تا پدرم را غسل دهم. عرض كردم: در انبار تخت و آب نيست فرمود هر چه میگويم بجاى آور داخل انبار شدم تخت و آب بود بيرون آوردم دامن به كمر زدم تا امام علیهالسلام را غسل دهم. حضرت جواد علیهالسلام فرمود تو کنار برو كسى هست كه به من كمك كند سپس حضرت رضاعلیه السلام را غسل داد سپس رود کرده به من و فرمود: داخل انبار شو زنبيلى كه در آن كفن و حنوط پدرم هست بياور وارد شدم زنبيلى ديدم كه قبلا در آنجا نديده بودم آوردم خدمت ايشان پدر خود را كفن كرد و بر بدنش نماز خواند. آنگاه فرمود تابوت بياور، عرض كردم بروم پيش نجار بگويم تابوت بسازد فرمود داخل انبار تابوت هست وارد شدم تابوتى ديدم كه در آنجا قبلا نديده بودم. تابوت را آوردم و فرزندش جسم پاك امام علیهالسلام را در آن تابوت نهاد و دو ركعت نماز خواند هنوز تمام نشده بود تابوت بلند شد و سقف شكافته گرديد از خانه خارج شد. عرض كردم: يابن رسول اللَّه هم اكنون مأمون میآيد حضرت رضا علیهالسلام را از من میخواهد، چه كنم؟ فرمود: ساكت باش الان برمیگردد هر پيغمبر اگر چه در مشرق بميرد و وصى او در مغرب خداوند بين ارواح و اجساد آنها جمع خواهد كرد هنوز سخن امام جواد علیهالسلام تمام نشده بود كه سقف شكافته شد و تابوت به زمين بازگشت، سپس حضرت جواد علیهالسلام از جاى حركت نمود پيكر پاك امام رضا علیهالسلام را از تابوت بيرون آورد و در رختخوابش گذاشت مثل اينكه نه غسل داده شد و نه كفن گرديده و فرمود: حركت كن در را براى مأمون بگشا همين كه در را گشودم ديدم مأمون و غلامان ايستاده اند با گريه داخل شد گريبان چاك زد و بر سر خود ميزد با صداى بلند میگفت: آه آقاى من تو را از دست دادم، كنار بستر حضرت رضا علیهالسلام نشست و دستور داد آماده غسل و كفن شوند و امر كرد برايش قبر بكنند. تمام آنچه حضرت رضا علیهالسلام فرموده بود آشكار گرديد. خواست قبر پدرش را قبله قبر حضرت رضا علیهالسلام قرار دهد يكى از اطرافيان گفت مگر نمیگوئى اين شخص امام است جواب داد چرا، گفت بايد قبر او جلو باشد دستور داد در طرف قبله قبر بكنند گفتم به من فرموده است كه هفت پله بكنند و ضريحى بگشايند گفت به مقدارى كه ابا صلت میگويد بدون ضريح بكنيد ولى لحد قرار مي دهم. وقتى رطوبت و ماهي ها را مشاهده كرد گفت: پيوسته حضرت رضا علیهالسلام در زمان زندگانى ما را از عجايب خود بهرهمند میكرد اينك بعد از مرگ نيز نشان میدهد. وزيرش گفت میدانى منظور از نشان دادن اين عجايب چيست مأمون گفت: نه. وزير گفت: میخواهد بفهماند كه اقتدار و سلطنت شما بنى عباس با زيادى حكمروا و مدت طولانى مثل اين ماهي هاى كوچك است وقتى مدت شما تمام شود خداوند شخصى از ما را بر شما مسلط خواهد كرد كه اين سلسله را منقرض كند ماموم گفت راست میگوئى. ابا صلت میگويد: آنگاه مأمون گفت آن دعائى كه میخواندى را به من بياموز سوگند ياد كردم كه همين الان فراموش كردم راست هم می گفتم. دستور داد مرا زندانى كنند و حضرت رضا علیهالسلام را دفن نمود. يك سال در زندان بودم خيلى دلم تنگ شد شبانگاهى تا به صبح متوسل به خاندان نبوت شدم و از خدا خواستم بحق آنها مرا نجات دهد هنوز دعايم تمام نشده بود كه امام جواد علیهالسلام وارد شد فرمود دلت تنگ شده است عرض كردم: آرى بخدا قسم. فرمود: حركت كن دست به زنجيرهائى كه به آن بسته شده بودم زد باز شد دست مرا گرفت و از زندان خارج نمود با اينكه غلام ها و زندانبان ها ايستاده بودند و مرا میديدند ولى قدرت حرف زدن نداشتند از زندان كه بيرون آمدم فرمود: در پناه خدا ديگر نه تو مأمون را خواهى ديد و نه او تو را. ابا صلت گفت: بعد از آن تاكنون مأمون را نديده ام. قَالَ بَيْنَا أَنَا وَاقِفٌ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیهالسلام إِذْ قَالَ لِي يَا أَبَا الصَّلْتِ ادْخُلْ هَذِهِ الْقُبَّةَ الَّتِي فِيهَا قَبْرُ هَارُونَ وَ ائْتِنِي بِتُرَابٍ مِنْ أَرْبَعَةِ جَوَانِبِهَا قَالَ فَمَضَيْتُ فَأَتَيْتُ بِهِ فَلَمَّا مَثُلْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ لِي نَاوِلْنِي هَذَا التُّرَابَ وَ هُوَ مِنْ عِنْدِ الْبَابِ فَنَاوَلْتُهُ فَأَخَذَهُ وَ شَمَّهُ ثُمَّ رَمَى بِهِ ثُمَّ قَالَ سَيُحْفَرُ لِي هَاهُنَا فَتَظْهَرُ صَخْرَةٌ لَوْ جُمِعَ عَلَيْهَا كُلُّ مِعْوَلٍ بِخُرَاسَانَ لَمْ يَتَهَيَّأْ قَلْعُهَا ثُمَّ قَالَ فِي الَّذِي عِنْدَ الرِّجْلِ وَ الَّذِي عِنْدَ الرَّأْسِ مِثْلَ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ نَاوِلْنِي هَذَا التُّرَابَ فَهُوَ مِنْ تُرْبَتِي ثُمَّ قَالَ سَيُحْفَرُ لِي فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَتَأْمُرُهُمْ أَنْ يَحْفِرُوا لِي سَبْعَ مَرَاقِيَ إِلَى أَسْفَلَ وَ أَنْ يُشَقَّ لِي ضَرِيحَةٌ فَإِنْ أَبَوْا إِلَّا أَنْ يَلْحَدُوا فَتَأْمُرُهُمْ أَنْ يَجْعَلُوا اللَّحْدَ ذِرَاعَيْنِ وَ شِبْراً فَإِنَّ اللَّهَ سَيُوَسِّعُهُ مَا يَشَاءُ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَإِنَّكَ تَرَى عِنْدَ رَأْسِي نَدَاوَةً فَتَكَلَّمْ بِالْكَلَامِ الَّذِي أُعَلِّمُكَ فَإِنَّهُ يَنْبُعُ الْمَاءُ حَتَّى يَمْتَلِئَ اللَّحْدُ وَ تَرَى فِيهِ حِيتَاناً صِغَاراً فَفُتَّ لَهَا الْخُبْزَ الَّذِي أُعْطِيكَ فَإِنَّهَا تَلْتَقِطُهُ فَإِذَا لَمْ يَبْقَ مِنْهُ شَيْءٌ خَرَجَتْ مِنْهُ حُوتَةٌ كَبِيرَةٌ فَالْتَقَطَتِ الْحِيتَانَ الصِّغَارَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْهَا شَيْءٌ ثُمَّ تَغِيبُ فَإِذَا غَابَتْ فَضَعْ يَدَكَ عَلَى الْمَاءِ ثُمَّ تَكَلَّمْ بِالْكَلَامِ الَّذِي أُعَلِّمُكَ فَإِنَّهُ يَنْضُبُ الْمَاءُ لَا يَبْقَى مِنْهُ وَ لَا تَفْعَلْ ذَلِكَ إِلَّا بِحَضْرَةِ الْمَأْمُونِ ثُمَّ قَالَ علیهالسلام يَا أَبَا الصَّلْتِ غَداً أُدْخَلُ عَلَى هَذَا الْفَاجِرِ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مَكْشُوفُ الرَّأْسِ فَتَكَلَّمْ أُكَلِّمْكَ وَ إِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَا تُكَلِّمْنِي قَالَ أَبُو الصَّلْتِ فَلَمَّا أَصْبَحْنَا مِنَ الْغَدِ لَبِسَ ثِيَابَهُ وَ جَلَسَ فَجَعَلَ فِي مِحْرَابِهِ يَنْتَظِرُ فَبَيْنَمَا هُوَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ غُلَامُ الْمَأْمُونِ فَقَالَ لَهُ أَجِبْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَلَبِسَ نَعْلَهُ وَ رِدَاءَهُ وَ قَامَ يَمْشِي وَ أَنَا أَتْبَعُهُ حَتَّى دَخَلَ الْمَأْمُونَ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَبَقٌ عَلَيْهِ عِنَبٌ وَ أَطْبَاقُ فَاكِهَةٍ وَ بِيَدِهِ عُنْقُودُ عِنَبٍ قَدْ أُكِلَ بَعْضُهُ وَ بَقِيَ بَعْضُهُ فَلَمَّا أَبْصَرَ بِالرِّضَا علیهالسلام وَثَبَ إِلَيْهِ فَعَانَقَهُ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ أَجْلَسَهُ مَعَهُ ثُمَّ نَاوَلَهُ الْعُنْقُودَ وَ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ عِنَباً أَحْسَنَ مِنْ هَذَا فَقَالَ لَهُ الرِّضَا علیهالسلام رُبَّمَا كَانَ عِنَباً حَسَناً يَكُونُ مِنَ الْجَنَّةِ فَقَالَ لَهُ كُلْ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا علیهالسلام تُعْفِينِي مِنْهُ فَقَالَ لَا بُدَّ مِنْ ذَلِكَ وَ مَا يَمْنَعُكَ مِنْهُ لَعَلَّكَ تَتَّهِمُنَا بِشَيْءٍ فَتَنَاوَلَ الْعُنْقُودَ فَأَكَلَ مِنْهُ ثُمَّ نَاوَلَهُ فَأَكَلَ مِنْهُ الرِّضَا علیهالسلام ثَلَاثَ حَبَّاتٍ ثُمَّ رَمَى بِهِ وَ قَامَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ إِلَى أَيْنَ فَقَالَ إِلَى حَيْثُ وَجَّهْتَنِي فَخَرَجَ مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَمْ أُكَلِّمْهُ حَتَّى دَخَلَ الدَّارَ فَأَمَرَ أَنْ يُغْلَقَ الْبَابُ فَغُلِقَ ثُمَّ نَامَ علیهالسلام عَلَى فِرَاشِهِ وَ مَكَثْتُ وَاقِفاً فِي صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا علیهالسلام فَبَادَرْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ مِنْ أَيْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ فَقَالَ الَّذِي جَاءَ بِي مِنَ الْمَدِينَةِ فِي هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَنِي الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ لِي أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ مَضَى نَحْوَ أَبِيهِ ع فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِي بِالدُّخُولِ مَعَهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الرِّضَا علیهالسلام وَثَبَ إِلَيْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً إِلَى فِرَاشِهِ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّعلیه السلام يُقَبِّلُهُ وَ يُسَارُّهُ بِشَيْءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ وَ رَأَيْتُ عَلَى شَفَتَيِ الرِّضَاعلیه السلام زُبْداً أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیهالسلام يَلْحَسُهُ بِلِسَانِهِ ثُمَّ أَدْخَلَ يَدَهُ بَيْنَ ثَوْبَيْهِ وَ صَدْرِهِ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ شَيْئاً شَبِيهاً بِالْعُصْفُورِ فَابْتَلَعَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ مَضَى الرِّضَا علیهالسلام فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیهالسلام قُمْ يَا أَبَا الصَّلْتِ ايتِنِي بِالْمُغْتَسَلِ وَ الْمَاءِ مِنَ الْخِزَانَةِ فَقُلْتُ مَا فِي الْخِزَانَةِ مُغْتَسَلٌ وَ لَا مَاءٌ وَ قَالَ لِي ايتِهِ إِلَى مَا آمُرُكَ بِهِ فَدَخَلْتُ الْخِزَانَةَ فَإِذَا فِيهَا مُغْتَسَلٌ وَ مَاءٌ فَأَخْرَجْتُهُ وَ شَمَّرْتُ ثِيَابِي لِأُغَسِّلَهُ فَقَالَ لِي تَنَحَّ يَا أَبَا الصَّلْتِ فَإِنَّ لِي مَنْ يُعِينُنِي غَيْرَكَ فَغَسَّلَهُ ثُمَّ قَالَ لِي ادْخُلِ الْخِزَانَةَ فَأَخْرِجْ إِلَيَّ السَّفَطَ الَّذِي فِيهِ كَفَنُهُ وَ حَنُوطُهُ فَدَخَلْتُ فَإِذَا أَنَا بِسَفَطٍ لَمْ أَرَهُ فِي تِلْكَ الْخِزَانَةِ قَطُّ فَحَمَلْتُهُ إِلَيْهِ فَكَفَّنَهُ وَ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ لِي ايتِنِي بِالتَّابُوتِ فَقُلْتُ أَمْضِي إِلَى النَّجَّارِ حَتَّى يُصْلِحَ التَّابُوتَ قَالَ قُمْ فَإِنَّ فِي الْخِزَانَةِ تَابُوتاً فَدَخَلْتُ الْخِزَانَةَ فَوَجَدْتُ تَابُوتاً لَمْ أَرَهُ قَطُّ فَأَتَيْتُهُ بِهِ فَأَخَذَ الرِّضَا علیهالسلام بَعْدَ مَا صَلَّى عَلَيْهِ فَوَضَعَهُ فِي التَّابُوتِ وَ صَفَّ قَدَمَيْهِ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ لَمْ يَفْرُغْ مِنْهُمَا حَتَّى عَلَا التَّابُوتُ وَ انْشَقَّ السَّقْفُ فَخَرَجَ مِنْهُ التَّابُوتُ وَ مَضَى فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّاعَةَ يَجِيئُنَا الْمَأْمُونُ وَ يُطَالِبُنَا بِالرِّضَا علیهالسلام فَمَا نَصْنَعُ فَقَالَ لِي اسْكُتْ فَإِنَّهُ سَيَعُودُ يَا أَبَا الصَّلْتِ مَا مِنْ نَبِيٍّ يَمُوتُ بِالْمَشْرِقِ وَ يَمُوتُ وَصِيُّهُ بِالْمَغْرِبِ إِلَّا جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَ أَرْوَاحِهِمَا وَ أَجْسَادِهِمَا وَ مَا أَتَمَّ الْحَدِيثَ حَتَّى انْشَقَّ السَّقْفُ وَ نَزَلَ التَّابُوتُ فَقَامَ علیهالسلام فَاسْتَخْرَجَ الرِّضَا علیهالسلام مِنَ التَّابُوتِ وَ وَضَعَهُ عَلَى فِرَاشِهِ كَأَنَّهُ لَمْ يُغَسَّلْ وَ لَمْ يُكَفَّنْ ثُمَّ قَالَ لِي يَا أَبَا الصَّلْتِ قُمْ فَافْتَحِ الْبَابَ لِلْمَأْمُونِ فَفَتَحْتُ الْبَابَ فَإِذَا الْمَأْمُونُ وَ الْغِلْمَانُ بِالْبَابِ فَدَخَلَ بَاكِياً حَزِيناً قَدْ شَقَّ جَيْبَهُ وَ لَطَمَ رَأْسَهُ وَ هُوَ يَقُولُ يَا سَيِّدَاهْ فُجِّعْتُ بِكَ يَا سَيِّدِي ثُمَّ دَخَلَ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ قَالَ خُذُوا فِي تَجْهِيزِهِ فَأَمَرَ بِحَفْرِ الْقَبْرِ فَحُفِرَتِ الْمَوْضِعُ فَظَهَرَ كُلُّ شَيْءٍ عَلَى مَا وَصَفَهُ الرِّضَا علیهالسلام فَقَالَ لَهُ بَعْضُ جُلَسَائِهِ أَ لَسْتَ تَزْعُمُ أَنَّهُ إِمَامٌ فَقَالَ بَلَى لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مُقَدَّمَ النَّاسِ فَأَمَرَ أَنْ يُحْفَرَ لَهُ فِي الْقِبْلَةِ فَقُلْتُ لَهُ أَمَرَنِي أَنْ يُحْفَرَ لَهُ سَبْعَ مَرَاقِيَ وَ أَنْ أَشُقَّ لَهُ ضَرِيحَهُ فَقَالَ انْتَهُوا إِلَى مَا يَأْمُرُ بِهِ أَبُو الصَّلْتِ سِوَى الضَّرِيحِ وَ لَكِنْ يُحْفَرُ لَهُ وَ يُلْحَدُ فَلَمَّا رَأَى مَا ظَهَرَ لَهُ مِنَ النَّدَاوَةِ وَ الْحِيتَانِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ قَالَ الْمَأْمُونُ لَمْ يَزَلِ الرِّضَا علیهالسلام يُرِينَا عَجَائِبَهُ فِي حَيَاتِهِ حَتَّى أَرَانَاهَا بَعْدَ وَفَاتِهِ أَيْضاً فَقَالَ لَهُ وَزِيرٌ كَانَ مَعَهُ أَ تَدْرِي مَا أَخْبَرَكَ بِهِ الرِّضَاعلیه السلام قَالَ لَا قَالَ إِنَّهُ قَدْ أَخْبَرَكَ أَنَّ مُلْكَكُمْ يَا بَنِي الْعَبَّاسِ مَعَ كَثْرَتِكُمْ وَ طُولِ مُدَّتِكُمْ مِثْلُ هَذِهِ الْحِيتَانِ حَتَّى إِذَا فَنِيَتْ آجَالُكُمْ وَ انْقَطَعَتْ آثَارُكُمْ وَ ذَهَبَتْ دَوْلَتُكُمْ سَلَّطَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْكُمْ رَجُلًا مِنَّا فَأَفْنَاكُمْ عَنْ آخِرِكُمْ قَالَ لَهُ صَدَقْتَ ثُمَّ قَالَ لِي يَا أَبَا الصَّلْتِ عَلِّمْنِي الْكَلَامَ الَّذِي تَكَلَّمْتَ بِهِ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَقَدْ نَسِيتُ الْكَلَامَ مِنْ سَاعَتِي وَ قَدْ كُنْتُ صَدَقْتُ فَأَمَرَ بِحَبْسِي وَ دَفَنَ الرِّضَا علیهالسلام فَحُبِسْتُ سَنَةً فَضَاقَ عَلَيَّ الْحَبْسُ وَ سَهِرْتُ اللَّيْلَةَ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِدُعَاءٍ ذَكَرْتُ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ ص وَ سَأَلْتُ اللَّهَ بِحَقِّهِمْ أَنْ يُفَرِّجَ عَنِّي فَمَا اسْتَتَمَّ دُعَائِي حَتَّى دَخَلَ عَلَيَّ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ علیهالسلام فَقَالَ لِي يَا أَبَا الصَّلْتِ ضَاقَ صَدْرُكَ فَقُلْتُ إِي وَ اللَّهِ قَالَ قُمْ فَأَخْرَجَنِي ثُمَّ ضَرَبَ يَدَهُ إِلَى الْقُيُودِ الَّتِي كَانَتْ عَلَيَّ فَفَكَّهَا وَ أَخَذَ بِيَدِي وَ أَخْرَجَنِي مِنَ الدَّارِ وَ الْحَرَسَةُ وَ الْغِلْمَانُ يَرَوْنَنِي فَلَمْ يَسْتَطِيعُوا أَنْ يُكَلِّمُونِي وَ خَرَجْتُ مِنْ بَابِ الدَّارِ ثُمَّ قَالَ لِي امْضِ فِي وَدَائِعِ اللَّهِ فَإِنَّكَ لَنْ تَصِلَ إِلَيْهِ وَ لَا يَصِلُ إِلَيْكَ أَبَداً فَقَالَ أَبُو الصَّلْتِ فَلَمْ أَلْتَقِ الْمَأْمُونَ إِلَى هَذَا الْوَقْت « عيون أخبار الرضا؛ج ۲،ص: ۲۴۳؛بحارالأنوار ،ج ۴۹، ص: ۳۰۱» به روایت دیگری شیخ صدوق به نقل از علي بن حسين منشى مامون مینویسد كه: حضرت رضا علیهالسلام بيمار شد مأمون به ملاقات آن حضرت رفت و به غلام خود گفت: اين را ( موم یا شیء زهر آگین) با دست خود نرم كن میخواهم براى چيزى كه در ظرف سفالين است گفت داخل يك سينى آن را نرم كردم سپس مأمون گفت دست خود را مبادا بشوئى با من بیا، سپس خدمت حضرت رضا علیهالسلام رفت و نشست تا آن جناب فصد كرد ولى عبيد اللَّه گفت فصد را به تأخير انداخت. عيون أخبار الرضا علیهالسلام الْبَيْهَقِيُّ عَنِ الصُّولِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ نَصْرٍ الرَّازِيِّ عَنْ أَبِيهِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ عُمَرَ الْأَخْبَارِيِّ عَنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ كَاتِبِ بَقَاءٍ الْكَبِيرِ فِي آخِرِينَ أَنَّ الرِّضَا علیهالسلام حُمَّ فَعَزَمَ عَلَى الْفَصْدِ فَرَكِبَ الْمَأْمُونُ وَ قَدْ كَانَ قَالَ لِغُلَامٍ لَهُ فُتَّ هَذَا بِيَدِكَ لِشَيْءٍ أَخْرَجَهُ مِنْ بَرْنِيَّةٍ فَفَتَّهُ فِي صِينِيَّةٍ ثُمَّ قَالَ كُنْ مَعِي وَ لَا تَغْسِلْ يَدَكَ وَ رَكِبَ إِلَى الرِّضَا علیهالسلام وَ جَلَسَ حَتَّى فَصَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ بَلْ أَخَّرَ فَصْدَهُ وَ قَالَ الْمَأْمُونُ لِذَلِكَ الْغُلَامِ هَاتِ مِنْ ذَلِكَ الرُّمَّانِ وَ كَانَ الرُّمَّانُ فِي شَجَرَةٍ فِي بُسْتَانٍ فِي دَارِ الرِّضَا علیهالسلام فَقَطَفَ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ اجْلِسْ فَفُتَّهُ فَفَتَّ مِنْهُ فِي جَامٍ فَأَمَرَ بِغَسْلِهِ ثُمَّ قَالَ لِلرِّضَا علیهالسلام مَصَّ مِنْهُ شَيْئاً فَقَالَ حَتَّى يَخْرُجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا بِحَضْرَتِي وَ لَوْ لَا خَوْفِي أَنْ يَرْطَبَ مَعِدَتِي لَمَصَصْتُهُ مَعَكَ فَمَصَّ مِنْهُ مَلَاعِقَ وَ خَرَجَ الْمَأْمُونُ فَمَا صَلَّيْتُ الْعَصْرَ حَتَّى قَامَ الرِّضَا علیهالسلام خَمْسِينَ مَجْلِساً فَوَجَّهَ إِلَيْهِ الْمَأْمُونُ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ هَذِهِ إِفَاقَةٌ وَ فُتَارٌ لِلْفَضْلِ الَّذِي فِي بَدَنِكَ وَ زَادَ الْأَمْرُ فِي اللَّيْلِ فَأَصْبَحَ ع مَيِّتاً فَكَانَ آخِرُ مَا تَكَلَّمَ بِهِ قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُور « عيون أخبار الرضا ج ۲ ص ۲۴۰؛ بحار الأنوار، ج ۴۹،ص: ۳۰۵» |