غصب فدک توسط ابوبکر و عمر
درباره : حضرت زهرا سلام الله علیها
منبع : كتاب سليم بن قيس ص ۲۵۲، بحار الأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۷، الأختصاص شیخ مفید ص ۱۸۳
روایت اول از غصب فدک: سلیم بن قیـس مینویسد وقتی ابوبکر به خلافت رسید کسی را فرستاد و نمایندۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها را از فـدک بیرون کرد حضرت فاطمه سلاماللهعلیها مطّلع گشت كه ابو بكر فدك را گرفته! فَخَرَجَتْ فِي نِسَاءِ بَنِي هَاشِمٍ حَتَّى دَخَلَتْ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَتْ يَا أَبَا بَكْرٍ تُرِيدُ أَنْ تَأْخُذَ مِنِّي أَرْضاً جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآلۀ وسلم آن حضرت با گروهى از زنان بنی هاشم نزد ابو بكر آمدند و فرمود: آيا مى خواهى زمينى را كه پدرم پيغمبر خدا صلی الله علیه وآلۀ وسلم به من عطا فرموده بگيرى؟! فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو بَكْرٍ مَقَالَتَهَا وَ النِّسْوَةُ مَعَهَا دَعَا بِدَوَاةٍ لِيَكْتُبَ بِهِ لَهَا ابوبكر کاغذی خواست تا بنويسد كه فدك متعلق به فاطمه سلاماللهعلیها است. فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَكْتُبْ لَهَا حَتَّى تُقِيمَ الْبَيِّنَةَ بِمَا تَدَّعِي فَقَالَت
عمر وارد شد و به او گفت: اى خليفه! مبادا سند فدك را برایش بنويسى مـگر اينكه براى ادّعاى خود شاهد بياورد. فَقَالَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها نَعَمْ أُقِيمُ الْبَيِّنَةَ قَالَ مَنْ قَالَتْ عَلِيٌّ وَ أُمُّ أَيْمَنَ حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود بله شاهد و دلیل دارم، سپس على عليه السّلام و امّ ايمن ـ که پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم در حقش فرموده بود از زنان بهشتی است ـ به عنوان شاهد معرفی و آنان نیز شهادت دادند. فَقَالَ عُمَرُ لَا تُقْبَلُ شَهَادَةُ امْرَأَةٍ عَجَمِيَّةٍ لَا تُفْصِحُ وَ أَمَّا عَلِيٌّ فَيَحُوزُ النَّارَ إِلَى قُرْصِهِ فَرَجَعَتْ فَاطِمَةُ سلاماللهعلیها وَ قَدْ جَرَعَهَا مِنَ الْغَيْظِ عمرگفت: شهادت زن عجمى قبول نيست؛ علىعليه السّلام هم در این میان ذینفع است؛ حضرت زهرا سلام الله علیها به ناچار مجلس را ترک کرد در حالی که به شدت از آنان رنجور و دلگیر بود. به روایتی دیگر ابوبکر سند فدک را نوشت اما عمر لعنة الله علیه در همان جلسه آن را گرفت و پاره کرد.( كتاب سليم بن قيس ص ۲۵۲، بحار الأنوار ج ۴۳ ص۱۹۷ )
روایت دوم از غصب فدک: اما شیخ مفید به نقل از امام صادقعليه السّلام می نویسد: فَقَالَ ارْجِعِي إِلَيْهِ وَ قُولِي لَهُ زَعَمْتَ أَنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه وآلۀ وسلم لَا يُورَثُ وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ وَرِثَ يَحْيَى زَكَرِيَّا وَ كَيْفَ لَا أَرِثُ أَنَا أَبِي حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود پنداشتی که پیامبر ارث نمی گذارد در حالی که طبق نص صریح قرآن سلیمان عليه السّلام از داود علیه السلام و یحییعليه السّلام از زکریا عليه السّلام ارث بردند حال چگونه من از پدرم ارث نمی برم، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ فَإِنَّ عَائِشَةَ تَشْهَدُ وَ عُمَرُ أَنَّهُمَا سَمِعَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآلۀ وسلم وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ النَّبِيَّ لَا يُورَث؛ ابوبکر گفت عایشه و حفظه شهادت می دهند که پیامبر صلی الله علیه وآلۀ وسلم فرمود ما پیامبران ارثی نمی گذاریم، فَقَالَتْ هَذَا أَوَّلُ شَهَادَةِ زُورٍ شَهِدَا بِهَا فِي الْإِسْلَام حضرت پاسخ دادند این اولین دروغ و نخستین گواهی نادرست بعد از پیامبر است قَالَتْ فَإِنَّ فَدَكَ إِنَّمَا هِيَ صَدَّقَ بِهَا عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآلۀ وسلم وَ لِي بِذَلِكَ بَيِّنَةٌ فَقَالَ لَهَا هَلُمِّي بِبَيِّنَتِكِ سپس ادامه داد فدک را پیامبر به من بخشیده است و وقف اولاد من نموده است و من بر این سخنم گواه و شاهد دارم، ابوبکر به ناچار پذیرفت که سخن شاهدان حضرت زهرا سلام الله علیها را بشنود؛ امام صادق عليه السّلام می فرمایند: ابوبکر گفت؛ يَا أُمَّ أَيْمَنَ إِنَّكِ سَمِعْتِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ؟ ای ام ایمن تو چه چیزی از پیامبر دربارۀ فاطمه سلام الله علیها شنیدی؟ ام ایمن پاسخ داد: سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآلۀ وسلم يَقُولُ إِنَّ فَاطِمَةَ سلاماللهعلیها سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؛ شنیدم که که پیامبر صلی الله علیه وآلۀ وسلم فرمود فاطمه سلام الله علیها سرور زنان بهشت است؛ ثُمَّ قَالَتْ أُمُّ أَيْمَنَ فَمَنْ كَانَتْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ تَدَّعِي مَا لَيْسَ لَهَا؛ سپس ادامه داد: آی ابوبکر آیا کسی که سرور زنان بهشت است چیزی را ادعا می کند که مالکش نیست؟ در این هنگام عمر لعنة الله علیه گفت: ام ایمن قصه نگو بگو چه چیزی را گواهی میدهی؟ ام ایمن فرمود: فَقَالَتْ كُنْتُ جَالِسَةً فِي بَيْتِ فَاطِمَةَ سلاماللهعلیها وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآلۀ وسلم جَالِسٌ حَتَّى نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ؛ در خانۀ فاطمه سلاماللهعلیها به همراه پیامبر صلی الله علیه وآلۀ وسلم نشسته بودیم که جبرئیل امین نازل شد و فرمود: يَا مُحَمَّدُ قُمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي أَنْ أَخُطَّ لَكَ فَدَكاً بِجَنَاحِي ........ ای محمد برخیز که خداوند تبارک تعالی به من دستور داده است تا فدک را با دو بالم؛ برایت ترسیم کنم و......... پیامبر صلی الله علیه وآلۀ وسلم فدک را به فاطمه سلام الله علیها بخشید و فرمود: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ يَا أُمَّ أَيْمَنَ اشْهَدِي وَ يَا عَلِيُّ اشْهَد؛ ای ام ایمن و ای علی بر این مسئله گواه باشید. عمر گفت تو یک زن هستی و شهادت زن به تنهایی قابل قبول نیست و مانع از بازگرداندن فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها شد امام صادق می فرمایند: فَقَامَتْ مُغْضَبَةً وَ قَالَتْ اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا ظَلَمَا ابْنَةَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ حَقَّهَا فَاشْدُدْ وَطْأَتَكَ عَلَيْهِمَا فاطمه سلام الله علیها بسیار ناراحت شدند و فرمودند: خدایا این دو تن ( ابوبکر و عمر ) در حق دختر پیامبرت ستم روا داشتند آنها را سخت به کیفر برسان سپس مجلس را ترک کردند.
حضرت علیعليه السّلام به حضرت زهرا سلام الله علیها گفت: فَقَالَ عَلِيٌّ ع لَهَا ائْتِي أَبَا بَكْرٍ وَحْدَهُ فَإِنَّهُ أَرَقُّ مِنَ الْآخَرِ وَ.... در وقتی دیگر که عمر نزد ابوبکر نبود برو و فدک را از او مطالبه کن حضرت زهرا سلاماللهعلیها نیز چنین کرد و رفت و ابوبکر را قانع کرد که فدک را به او باز گرداند و قَالَ صَدَقْتِ قَالَ فَدَعَا بِكِتَابٍ فَكَتَبَهُ لَهَا بِرَدِّ فَدَكَ؛ ابوبکر نیز کاغذی خواست و دستور باز گرداندن فدک را نوشت فَقَالَ فَخَرَجَتْ وَ الْكِتَابُ مَعَهَا فَلَقِيَهَا عُمَرُ حضرت زهرا سلام الله علیها از نزد ابو بکر خارج شد و در بین راه به عمر برخورد کرد. عمر گفت: يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ مَا هَذَا الْكِتَابُ الَّذِي مَعَكَ؛ ای دختر پیامبر این برگه چیست؟ حضرت پاسخ داد: كِتَابٌ كَتَبَ لِي أَبُو بَكْرٍ بِرَدِّ فَدَكَ؛ نامه ای ایست که ابوبکر در در باره برگرداندن فدک برایم نوشته است. فَقَالَ هَلُمِّيهِ إِلَيَّ فَأَبَتْ أَنْ تَدْفَعَهُ إِلَيْهِ فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ كَانَتْ حَامِلَةً بِابْنٍ اسْمُهُ الْمُحَسِّنُ؛ عمر لعنة الله علیه به حضرت فرمود برگه را پس بده اما حضرت زهرا سلاماللهعلیها امتناع کرد، آن ملعون با پایش لگدی به فاطمه سلام الله علیها زد در حالی که ایشان حضرت محسن باردار بودند فَأَسْقَطَتِ الْمُحَسِّنَ و با این لگد محسن سقط شد؛ مِنْ بَطْنِهَا ثُمَّ لَطَمَهَا سپس سیلی بر صورت حضرت زد فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِي أُذُنِهَا حِينَ نُقِفَتْ؛ و گویا دیدم که گوشواره از گوش آن حضرت افتاد، ثُمَّ أَخَذَ الْكِتَابَ فَخَرَقَهُ فَمَضَتْ سپس نوشته ابوبکر را ازایشان گرفت و پاره کرد ( بحار الأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۷، الأختصاص شیخ مفید ص ۱۸۳)
به روايت دیگری: حضرت زهرا سلاماللهعلیها بيرون آورد نامه هاى را كه حضرت براى او نوشته بود در امر فدك كه حجّت گرداند بر ايشان، عمر آن نامه را گرفت و آب دهان پليدش را بر آن انداخت و پاره كرد، پس حضرت با زنان بنى هاشم به مسجد درآمدند، و زنان پرده در پيش روى آن حضرت آويختند براى آنكه حجّت حق تعالى را بر آن منافقان تمام كند و كفر ايشان را ظاهر گرداند، خطبه اى در نهايت بلاغت و فصاحت خواند و اوامر و نواهى الهى را بر ايشان بيان كرد، حجّت هاى شافى در امر فدك بر ايشان القا كرد، آنچه فرمود همه حضّار تصديق كردند و از آنها گواهى طلبيد كه پیامبر اکرم در حقّ من گفت كه: فاطمه پاره تن من است، هر كه او را آزار كند مرا آزار كرده، و هر كه مرا آزار كند خدا را آزار كرده؟ همه گفتند آری. پس فرمود: همه گواه باشيد كه ابو بكر و عمر مرا آزار كردند، پس لعن ايشان را ثابت كرد، و اين آيه ( احزاب/ ۵۷) را خواند و به خانه برگشت، حضرت زهرا از ضربت ها و آزارهاى ايشان بيمار و رنجور گشت، هرگاه حضرت امير المؤمنين به مسجد مى آمد، آن دو ملعون احوال فاطمه سلام الله علیها را از او مى پرسيدند. تا آنكه بیماری آن حضرت شديد شد، ايشان سعى كردند كه آن حضرت را از خود راضى كنند به ظاهر كه تنفر مردم از ايشان كم شود. آن جناب راضى نشد و فرمود كه: خداوندا تو گواه باش كه ايشان مرا آزار كردند و من شكايت مى كنم بسوى رسول تو، و از ايشان راضى نمى شوم تا پدر خود را ملاقات كنم، آنچه با من كردند به او بگويم.( كتاب سليم بن قيس ص ۲۵۳، جلاءالعیون ص ۲۰۵؛ بحار الأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۹ )
آنچه باید در خصوص فدک و اثبات حقانیت حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) بدانیم : در بالا روایت های تاریخی مرتبط با غصب فدک مستند به کتب تاریخی ذکر شد، اما بر هر شیعه لازم است دلایل و تحلیل منطقی چنین جسارت بزرگی را برسی کرده تا بتواند ضمن آگاهی کامل از حقانیت حضرت زهرا موضوع را نیز برای دیگران و مستمعین خود اثبات کند؛ هرچند مسئله ی غصب فدک بیشتر مسئله ی نادیده گرفتن دستور پیامبر، شکستن حرمت خاندان رسول الله، و یک امر سیاسی جهت تثبیت قدرت به ناحق غاصبین خلافت بود اما در کنار آن فدک از ارزش اقتصادی زیادی نیز برخوردار بوده است. این مسئله از زوایای گوناگون قابل بررسی و تحلیل میباشد که در صورت روشن شدن واقعیت، بسیاری از مسائل پیرامون آن نیز روشن خواهد شد. که در زیر به گوشه ای از آن اشاره خواهیم کرد.
پیشینهی تاریخی فدک
براساس آنچه از منابع تاریخی اسلام بدست میآید، فدك قبل از ظهور اسلام از جمله قصبات حجاز و حوالی خیبر بوده است كه با مدینهی طیّبه، حدود دو یا سه روز طی مسافت فاصله داشته است (حدود ۱۳۰ کیلومتر). فدک سرزمینی است آباد و به لحاظ داشتن آب كافی دارای نخلستانهای فراوان و پر محصول، شغل اکثریت مردم این سرزمین كشاورزی و صنایع دستی بوده است. فدک با سرزمین خیبر حدود ده كیلومتر فاصله دارد و به لحاظ اینكه خیبر مركز عمدهی یهودیان بوده مردم آن از نظر اجتماعی و مذهبی تابع یهودیان خیبر بودهاند. (مدینه شناسی،ج ۲، ص ۴۹۰)
ارزش اقتصادی فدک: در خصوص حجم درآمد كشاورزی و نخلستانهای فدك، پس از آنكه در تصرف پیامبر(ص) قرار گرفت، گزارشهایی متفاوتی به ثبت رسیده است. برخی گفتهاند: محصول نخلستانهایی فدک در قرن ششم هجری معادل محصول نخلستانهایی كوفه بوده است. (فدک فی تاریخ، ص ۲۷) ابن ابی الحدید مینویسد: وقتی عمر بر نیمی از سرزمین فدك با یهودیان مصالحه كرد در مقابل، از بیت المال عراق پنجاه هزار درهم به آنان داد. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج ۴، ص ۱۰۸) سیّد بن طاووس در کتاب كشف المحجّه درآمد فدك را بیش از این تخمین زده است. وی میگوید: درآمد فدك به روایت شیخ عبدالله بن حماد انصاری سالانه بالغ بر هفتاد هزار دینار بوده است. (بیت الأحزان، ص ۸۲) قطب الدین راوندی مینویسد: پیامبر(ص) سرزمین فدک را به مبلغ ۲۴۰۰۰ دینار اجاره داد و در برخی از احادیث ۷۰۰۰۰ دینار نقل شده است که این اختلاف به سبب درآمد سالیانه بوده است. همچنین وقتی معاویه به خلافت رسید فدک را میان سه نفر (مروان بن حکم، عمر بن عثمان و یزید) تقسیم کرد که معلوم میشود فدک سرزمین قابل ملاحظهی بوده است که آن را میان سه نفر که هر کدام نمایندهگانی از سه فامیل بزرگ بودهاند تقسیم کرده است. با توجه به اهمیت اقتصادی فدک معلوم میشود که قصد خلیفه برای غصب فدک، سیاسی و اقتصادی بوده است.
ادله و شواهد تاریخی غصب فدک
۱ـ دلیل قرآنی : مفسران سنّی و شیعه نیز به مسئلهی فدك اشاره كرده و آن را خالصه و فئ رسول خدا دانستهاند و از زمینهایی برشمردهاند كه بدون سلاح و سپاه فتح شده و آحاد مسلمین در آن نقشی نداشتهاند. بنا به نصّ قرآنی، فدک متعلّق به پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم خواهد بود: {وَ مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْل وَ لاَ رِكَاب وَلَكِنَّ اللهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَنْ یَشَاءُ وَ اللهُ عَلَی كُلِّ شَیْء قَدِیرٌ * مَا أَفَاءَاللهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاكِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ كَی لاَ یَكُونَ دُولَهً بَیْنَ الاَْغْنِیَاءِ مِنْكُمْ ( سورۀ حشر،۶ و۷) «آنچه را خدا از آنها )یهود) به رسول خود بازگرداند، چیزی است كه شما برای به دست آوردن آن نه اسبی تاختید نه شتری، ولی خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط میسازد و خدا بر همه چیز توانا است. آنچه را خدا از اهل این آبادی بازگرداند «فئ» از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا این اموال میان ثروتمندان شما دست به دست نشود..»
آیات فوق با صراحت دلالت دارد كه آنچه بدون جنگ و جهاد به دست آید به خدا و رسول او تعلّق دارد و ملک شخصی پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم است و سایر مسلمانان در آن حقّی ندارند. و آنگاه كه در دست پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم قرار گرفت، آن حضرت به عنوان کسی که صاحب اختیار همۀ مسلمین است در مصارفی كه صلاح دین و مسلمانان است مصرف میكند و آن را ذخیرۀ ثروتمندان نمیسازد. این مصارف براساس محتوایی آیات مذکور، عبارتند از: مصارف به کار رفته در راه خدا و ترویج و تقویت دین و اهداف مقّدس رسالت نبوی، خویشاوندان پیامبر و ایتام و مستمندان و در راه ماندگان، بنابر این آیات فوق بزرگترین دلیلی است بر این مسئله که فدک مال شخصی پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم بوده است.
- ۲شواهد تاریخی: در سال هفتم هجرت پیامبر اکرمصلی الله علیه وآلۀ وسلم و سپاه اسلام موفّق شدند طی فتوحات خود قلعههای خیبر را كه دژهای استوار یهودیان بود فتح كنند، همینكه خیبر فتح شد یهودیان در برابر مسلمانان سر تسلیم فرود آوردند، سقوط خیبر رعب و وحشتی در دل آنان افگند و پیش از آنكه سپاه اسلام راهی فدك شوند، آنان نمایندهگانی نزد پیامبر فرستادند و از تسلیم خود و مصالحه بر نیمی از حاصل باغستانها و اراضی فدك سخن گفتند. (مجمع البلدان ، ۱۳۵۶، ماده فدک)
ابن ابی الحدید به نقل از سیرهی ابن اسحاق چنین میگوید: همین كه خیبر فتح شد، رعب و وحشت یهودیان فدك را فرا گرفت، لذا نمایندگان خود را نزد پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم فرستادند و درخواست كردند که بر نیمی از فدك با آنان مصالحه كند. نمایندگان یهود خدمت پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم رسیدند و موضوع را عنوان كردند و آن حضرت نیز پیشنهاد آنان را پذیرفت. از این رو فدك بدون جنگ به تصرّف سپاه اسلام درآمد. (شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید،ج ۴، ص ۱۰۸) بنابراین، فدک که بدون جنگ به دست سپاه اسلام افتاد بر اساس آیه شریفه جزء فیء محسوب شده و متعلق به رسول اکرمصلی الله علیه وآلۀ وسلم بوده که آن حضرت بنا به دستور آیهی شریفهی{وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً)سوره اسراء آیه ۲۶) که در بخش سوم به صورت مفصل به آن خواهیم پرداخت به فاطمهی زهراسلام الله علیها عطا نمود.
- ۳دلیل روایی : حاکم حسکانی از علمای اهل سنت در شواهد التنزیل نقل میکند: پس ازفتح فدک آیۀ :وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیرا )اسراء26) نازل شد. پیامبر(ص) از جبرئیل پرسید: منظور چه کسانی هستند، این حق کدام است؟ جبرئیل فرمود: «سرزمین فدک را به فاطمه عطا کن» (شواهد التنزیل ج ۱،ص ۴۳۸) و (بحارالأنوار، ج ۲۹، ص ۱۰۵)
مرحوم طبرسی در ذیل آیه :وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ روایتی نقل میفرمایند: لما نزلت وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّه؛ أعطى رسول الله فاطمه فدكاً؛ زمانی که این آیه نازل شد پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم فدک را به فاطمه سلام الله علیها اعطا کرد. (مجمع البیان ، ج ۶، ص ۶۳) همین مطلب را سیوطی در الدرّالمنثور از ابی سعید خدری نقل كرده است: «أخرج البزاز و ابویعلی و ابن حاتم و ابن مردویه عن أبی سعید الخدری، قال: لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الآیَه وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ... دعا رسول الله فاطمه فأعطاها فَدَكاً ( الدر المنثور، ج ۲ ،ص ۱۵۸) سایر محدثین به نام اهل سنت مانند هیثمی در مجمع الزوائد و ذهبی در میزان الاعتدال و دیگران نیز عین این مطلب را در کتابهای خودشان ذکر نمودهاند.
علاوه بر اینها پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم برای اعطای فدک به حضرت فاطمه شاهد گرفتند و برگهیی درخواست نموند و از امیرالمومنینعليه السّلام خواستند که سرزمین فدک را به عنوان اعطایی پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم به فاطمهسلام الله علیها ثبت کنند. خود حضرت علیعليه السّلام و ام ایمن بر این اعطاء شهادت دادند.(فدک العوالی، ص ۱۵۰ و ۱۵۱)
خلاصه ی کلام اینكه: فدك ملک اختصاصی پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه وآلۀ وسلم بوده و آن حضرت در زمان حیات خود به امر خداوند آن را به فاطمه زهراسلام الله علیها بخشیده است. این اقدام پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم یقیناً بر اساس مصلحت دین و مسلمین و آینده خلافت اسلام بوده؛ و رمز اینكه پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم آن را به فاطمهسلام الله علیها بخشیدند و مستقیماً به علیعليه السّلام نسپردند، شاید این باشد كه فاطمه دختر پیامبر بود و ذی القربای مستقیم رسول الله محسوب میشد و دادن فدك به حضرتش طبق دستور خداوند بوده است، بدیهی است كه فاطمه زهراسلام الله علیها نیز با فدك همانگونه عمل میكرد كه پیامبر می خواست و آن را در جهت خلافت امیرالمؤمنان و مصلحت مسلمانان قرار میداد. طبق دلائل فوق مسلم است که فدک مال شخصی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآلۀ وسلم بوده و آن حضرت نیز فدک را به حضرت فاطمهسلام الله علیها بخشیده است و هیچ عذر و بهانهای ازسوی غاصبین فدک قابل قبول نیست. اکنون میپردازیم به دلائل کسانی که مخالف نظریهی فوق میباشد.
نقد و بررسی ادلۀ مخالفین : پس از ماجرای سقیفه و تصاحب خلافت، نخستین اقدام خلیفه این بود كه فدك را از تصرّف زهراسلام الله علیها خارج كند. از اینرو دستور داد تا کارگران آن حضرت را از فدك اخراج نموده و فدک را به بیت المال ملحق نمایند. هر چند براساس بررسیهای تاریخی و مراجعه به منابع تاریخی و روایی این اقدام عجولانه و تصرّف غاصبانه بوده و هیچگونه مستند شرعی و قانونی نداشته است بلكه یك اقدام صرفاً سیاسی و اقتصادی و در راستای تثبیت حكومت بوده است امّا وی برای توجیه فعل خصمانهی خود به روایتی استناد کرده كه طبق آن رسول اکرمصلی الله علیه وآلۀ وسلم فرمود: ما انبیاء چیزی از خودمان به ارث نمیگذاریم، هرچه از ما بماند صدقه است. در واقع با جعل این حدیث خواست بر کار مجرمانهی خود صحه گذاشته و افکار جمعی را منحرف کنند. ما در این مقاله تلاش داریم تا نخست این روایت را از نظر سندی و در مرحلهی بعد، از جنبهی محتوایی مورد بررسی قرار دهیم.
دلیل اول: روایت عدم توارث انبیاء : روایتی که مورد استناد ابوبکر قرار گرفته است، در دو کتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» آمده است که رسول خداصلی الله علیه وآلۀ وسلم فرمود: إنّ رسول الله قال: لا نورث ما تركناه صدقه؛ ما ارث نمیگذاریم، هر چه از ما بماند صدقه است. (صحیح بخاری، ج ۸، ص ۳) و (صحیح مسلم ، الجهاد والسیر، ج ۵، ص ۱۵۱ -۱۵۳) این حدیث در برخی منابع دیگر به این صورت آمده است: نحن معاشر الانبیاء لا نورث؛ ما گروه انبیای الهی چیزی را به عنوان ارث بهجای نمیگذاریم. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ۱۴۰۴، ج ۴، ص ۱۱۷) یکی از محکمترین ادلهی ابوبکر همین دلیل است.
نقد و بررسی روایت فوق
۱ـ ضعف سند : اولین کار در بررسی روایات و متون تاریخی بررسی سندی است تا زمانی که از سند آن اطمینان حاصل نشود نوبت به بررسی متنی و محتوایی نخواهد رسید، از اینرو لازم است ابتدا این روایت را از نظر سند مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که آیا چنین روایتی از رسول اکرمصلی الله علیه وآلۀ وسلم صادر شده است یا خیر؟ از بررسی منابع روایی استفاده میشود كه حدیث: «لا نورث ما تركناه صدقه» كه مورد استناد خلیفه در تصرف فدك قرار گرفته است، از هیچ یك از روات و صحابه، جز ابوبكر نقل نشده است. بخاری از سه طریق به نقل این روایت پرداخته كه هر سه طریق آن بهعایشه منتهی میشود و عایشه نیز از قول پدرش ابوبكر روایت میكند. بنا به روایت بخاری، زهری از قول عایشه نقل كرده كه «فاطمه سلام الله علیها و عباس نزد ابوبكر آمدند و میراث خود از رسول خداصلی الله علیه وآلۀ وسلم را مطالبه كردند كه شامل فدك و بخشی از خیبر بود و ابوبكر در پاسخ گفت: شنیدم پیامبر خداصلی الله علیه وآلۀ وسلم فرمود: از ما ارث برده نشود، آنچه به جای ماند صدقه است و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآلۀ وسلم
|