- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
آئـیـنـه ای و سـهــم دلـت آه مـی شـود وقتی که هم نوای غـمت چاه می شود غـرق عزای فـاطمه هستی هـنوز که ايـنـقـدر ناله های تو جـانکـاه می شود در چشمهات طاقت ماندن نمانده است شب رفتني شده ست و سحرگاه می شود خـون سرت دهد به زميـن بـاز آبــرو وقـت ظـهـور سـرّ فـدیـنــاه مـی شــود تو مي روي و دست يتيمان تو چه زود از آسـتـان لـطـف تو کـوتــاه می شـود امروز اگر که فرق شما را شکسته اند در کـربـلا چه با سـر آن ماه می شود در ازدحـام نـیـزه و شمشیـرها سرش آمـــادۀ ســـلــوک الــی الله مــی شــود از اشـک خـيـز عـلـقـمه تا شامِ هلهله بـا بـي کـسـِّي قـافـلـه هـمـراه می شود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
شهر! آرامش بگیر، آهسته ترکت میکنم چند سالی باتو بودم، رفع زحمت میکنم در مقامم آیه های «هـل اتی...» آمد ولی یک نـفـر بر پیکـرم باشد قـناعت میکنم انتظار همسرم را می شکم اما بس است ازهمان روزی که رفت احساس غربت میکنم مثل هر روز خـدا رد سـلامـم می کـنـید مثل هر روز خـدا با چـاه خـلوت میکنم یاد آن لحن قنوت هر شب و روز شما... همچنان بر مردم این شهر خدمت میکنم آه، من رفتـم ولی ای قـاتـل زهـرای من گریه تا مـرگم به یاد آن مصیـبت میکنم چند خطی هم برای روضه اش می آورم از همین جا قتلگاهت را زیارت میکنم: «آه فـرزنـدم، تـرک برداشتـه لبهـای تو اکبرم، آب گـلـو را با تو قسمت میکنم» انـتـظـار مـنـتـقـم تـسـکـیـن قلبم می دهد حیف دارم غیبتت را کم کم عادت میکنم!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
جادۀ وصل عـلـی و فـاطـمه هموار بود لـحـظـۀ پـرواز روح حـیــدر کـرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانی اش یعنی اینکه جوشش زخم سرش بسیار بود گوشۀ خانه به سر قـرآن گرفته زینـبـش بر لبش امّن یجـیـب و ذکر استغفار بود چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت گویـیـا آمــادۀ رفـتـن به ســوی یـار بود بعد زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود! یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود یک نگاه دیگرش هم بر در و دیوار بود غصّۀ خانه نـشـینی و غـم سـی ساله اش پیش چشمش میگذشت و غرق این افکار بود مـاجـرای کوچه و روی کـبـود فـاطـمـه مثل یک دیوار خانه بر سرش آوار بود آنچه که شـیـر خدا را بر زمین انـداخته ضربۀ تیغ عدو نه ... تیزی مسمار بود آمد استقبال او با شـاخۀ گـل، هـمـسرش روی دستش غـنچۀ شش ماهۀ خونبار بود
: امتیاز
|