- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
یا بر سر من از سر نی سایـبان بده یـا بـر بـلـنـدْ نـیـزه مرا آشـیـان بده با گیسوی رها شده در دست بـادها از نی مسیر قـافله ات را نشان بـده |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
تنـگ غـروب و گریـۀ بی اخـتـیار بـاد آیـد به گـوش شـیـون مرثـیّه وار بـاد زیـبـاتـریـن سـتــارۀ دنـبـالـه دار نـی افتاده است گیـسویـتان در مسیـر باد |
ترسیم حالات اهل بیت در کوفه
یک دم میان این همه صوت مهیب بود آیـا شنـیـدهایـد؟ صدایی عـجـیب بود... یا ظرف قلب خواهری افتاد و خرد شد یـا که نـسیــم آیــۀ مـردی غـریب بـود |
زبانحال حضرت زینب در شام غریبان
دستان بـاد مـوی تو را شانـه می کند خـون بر دل پیـالـه و پیـمانـه می کند از داغ جانگـداز جـبـین شکـسـته ات زخـمی عمیق بر جگرم خانه می کند |
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
چشمم ازداغ تو ای گل پُرشبنم شده است لحظه هایم همگی رنگ محـرّم شده است مرهـمــی نیست که بر داغ عظیمت بنهم اشک، تنها به دل سوخته مرهم شده است |
ذکر مصائب بردن سر مطهر سیدالشهدا به دیر راهب
می رفت و زیرِ مـاه دلی را پسند كرد در كُنجِ دِیرِ، سر زده اش در كمند كرد خوش كرده بود دل ببرد پـیــرمرد را از سجده های پایِ صلیـبش بـلنـد كرد |
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
ای آفتاب زمین خورده، ماهِ نیزه حسین طلوع كرده سرت در پگاهِ نیـزه حسین پــنــاهـگــاهِ یـتـیــمـانـم و بــدونِ پـنــاه خـودت بگـیـر مـرا در پـناهِ نیزه حسین |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
هـلالِ یك شـبه بر نـیـزه دلـبـری داری به شهرِ كوفه ظهوری پـیـمـبـری داری چقدر زخمی و خاكستری شدی پیداست عجیب دردِ سر از نـورِ سروری داری |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
مَردُم که روی مـاه تو بر هم نشان دهند چون خیر مقدم است که بر میهمان دهند زخـمی بود که بر تن مجـروح من رسد با هر اشـاره ای که سرت را نشان دهنـد |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در برگشت به کربلا
ای کـربـلا ای کعـبه عـشق و امـیدم بعـد از جدایی ها به دیـدارت رسیدم |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در برگشت به کربلا
به کربلای تو، یک کاروان دل آوردم امـانـتی که تو دادی، به منـزل آوردم کبـوتـران حــرم را ز چنگ صیــادان نجات داده و چون مـرغ بسمل آوردم |
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود کربلا درکربلا می ماند اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود |
زبانحال امام سجاد علیه السلام در شهر شام
ای سهل در این کوچه ها بال و پرم سوخت از سـوز درد تـازیـانه پـیـکـرم سـوخت ازبسکه خاکستر به رویم ریخت دشمن عمامـه را بردار که موی سرم سـوخت |
ترسیم حالات اهل بیت در شام
اسـرار نـهـان را سر بـازار كـشیـدنـد آتـش به دل عـتـرت اطـهـار كـشـیدند دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست نامـوس خـدا را سـوی انـظار كشیدند |
مدح حضرت زینب سلام الله علیها
زینب عفیفه ای ست کزین بهترش نبود روح حماسه بود و کم از مادرش نبود در مجـلس یزید چه مردانه حـرف زد جز لافتی دگر صفتی در خورش نبود |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
از کویت ای آرام دل با چشم گریان می روم جانم تو بودی و کنون با جسم بی جان میروم ازگریه پایم درگِل است، دریای غم بی ساحل است درد فراقت مشکل است، با سوز هجران میروم |
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
سر می شود زمانه ولی بي تو غـرقِ آه جانِ مرا رسانده به لب بغـض گاه گاه تو حاضری و ما همه در بندِ غـيبـتـيم آقــا نجـاتـمـان بــده از ايـن شب سيـاه |
زبانحال امام سجاد علیه السلام در راه کوفه و شام
دیدم به چشم خویش غــمی ناشنـیده را در یک غــروب سرخ بلای عدیده را با نالـه ام زمین و زمـان گـریه می کـند از مادر ارث برده ام این اشک دیده را |
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
می روم با کـاروان امـا سرِ تـو ساربانم میکِشَم خود را به دنبالِ توگرچه خسته جانم هیچکس قادر نبود از پیکرت دورم نماید گر سرِ بر نیزه ات با من نبود ای مهربانم |
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
نمی گویم زنوک نیزه با خواهرتکلم کن نگاهت پاسخ من داد، برطفلت ترحم کن اگرچه غـنچۀ بی آب، هرگز نشکـفد اما درِ فردوس را بگشا، به روی من تبسم کن |